و شهادت میدهم که محمّد بنده و رسول برگزیده، و امین پسندیده اوست، درود خدا بر او و آلش باد. او را با دلایل الزام کننده، و پیروزی آشکار، و راه روشن فرستاد، او هم رسالت حق را آشکارا به مردم رساند، و انسانها را به راه راست واداشت و راه را به آنان نمایاند، و نشانههای هدایت و مشعل روشن دین را به پا کرد، و رشتههای اسلام را محکم، و دستگیرههای ایمان را استوار نمود.
از خطبه ۲۲۷ نهجالبلاغه
🔍 سید أوصیا دارد از سید أنبیا سخن میگوید. کوتاه و خلاصه واقعهای سترگ و عظیم را وصف میکند که از ابتدا شریک و وزیرش بوده. از پیامبری که نه با طاغوتی مشخص مانند نمرود یا فرعون طرف باشد، بلکه با جهل و لجاجت مردمی سرسخت و بکر مواجه است. آنها را وامیدارد حرکت کنند و راهی روشن پیش پایشان میگذارد.
آنها را از مردابی میان تاریکترین حفرههای تاریخ بیرون میکشد، راه را با مشعلی فروزان و ابدی روشن میکند و پیروزمندانه پیش میبرد و به بالاترین حد و درجه فتح شده رستگاری میرساند. او حکومت اسلامی را پی میریزد و برای ادامه این مسیر پر مخاطره (گمان میکنید چون بگویید ایمان آوردیم رها میشوید؟…) نقشه راه ترسیم میکند. حال چطور ممکن است این حکومت جوان و این اتفاق نادر را بی سرپرستی شایسته رها کند؟ او که با اذن خدا میخوابد و بیدار میشود، میجنگد و صلح میکند آیا ممکن است بی اذن الله مردمش را بدون معرفی امام و پیشوای شایسته ( اعلام الإهتداء و مِنار الضیاء) رها کند و چشم از جهان بر بندد؟
أفلا تعقلون؟