خواستم دستاورد عظیم رو به صورتیا هم تهنیتی گفته باشم

آلوچه خانوم نوشته: «یک سال گذشته از اون توئیت‌هایی که تعریف می‌کردند در  وزرا چه اتفاقی افتاده. دخترکی که زمین افتاد، خیلی طول کشید تا نگاه‌ش کنن مجبور شن به دادش برسن که چرا همون‌طور افتاده و تکون نمی‌خوره؟ این‌که چه‌قدر گذشت تا زمین افتادن‌ش رو جدی بگیرن و  اورژانس خبر کنن. توئیت‌های گنگ و مبهمی که می‌گفتند این رو باید همه بدونن؛ اون روز عصر در وزرا اتفاق خیلی مهمی افتاده و کسی از این‌که در نهایت چه اتفاقی برای دخترک افتاد خبری نداره. کم کم خبر رسید کدوم بیمارستان، اسم دخترک, زادگاه‌ش. این که مهمان بود، برادرش التماس می‌کرد «ما غریبیم‌». بعد اون فیلم تفطیع شده و بعدتر اون خبر  هولناک عصر جمعه. تجمع مقابل بیمارستان کسری. چه‌قدر همه فکر کردیم فراوان می‌تونه اتفاق مشابهی افتاده باشه اما کسی خبر نشده باشه چون همراهی به در بسته‌ی وزرا با فریاد مشت نمی‌زد؛ خواهرم

بقیه‌اش رو نه فقط من و شما که دنیا می‌دونه. اون خشم مقدس، اون سیل خروشان سمت قبرستان آیچی، اون تصاویر بدیع. یک سال گذشته، اوپوزیسیون زدن تو سر و کله‌ی هم‌دیگه، ساده‌انگاری فرایند پیش رو و سهم‌خواهی! خیلی زود، خیلی خیلی زود! خیلی چیزها رو زمین زد. اما مشاهدات من، زنی که همون روزها سال پنجاهم حیات رو شروع کرد می‌گه «همچین چیزی رو هیچ وقت ندیدم.» زندگی این یک ساله با این کیفیت،  با همه‌ی سختی و فشار مالی، در تمام این روزهای بیم و امید ( بیشتر بیم  )  به این شکل، بی‌‌تکرار، بی‌مانند و اصیل بود. هشتم مهر، روز خاک‌سپاری آرش عاشوری‌نیا موهای سفیدم به زور توی کش جمع می‌شد روسری برداشتم و حالا در انتهای سال پنجاهم اون فرهای سفید و خاکستری  رو برای اولین بار در زندگی، رها کردم، حتی چند روز پیش نوک‌هاشو آبی کردم.  صبح به صبح به خودم توی آینه گفتم « زن! این همه مدت کجا قایم شده بودی؟ چرا ندیدم‌ت؟ » من خودم رو پیدا کردم، ما زن‌ها هم رو دیدیم، خسته و ژولیده، وقت برگشتن از سر کار، فراوون به هم لبخند زدیم با چشمایی که برق می‌زد دل هم رو گرم کردیم. زندگی من در سال پنجاهم به تمام اون  سال‌های زندگی ترس خورده، می‌ارزید. نمی‌تونم توضیح بدم با خودم کجا رسیدم. اینارو گفتم که تذکر بدم؛  نگید بیست و پنج شهریور شد و همه توی ترافیک سمت شمالن و کسی حالی‌ش نیست
ما زن‌های ساکن این جغرافیا، در ارتفاعی ایستاده‌ایم که آرزوی محال بود. وسط همین گوشت کیلویی ۵۶۰ تومن، دلار پنجاه تومن، مخالفین قسم خورده‌ی فشل ابله. وسط همین سالی که سخت و دردناک گذشت، روزهای چله به چله، داغ به داغ،  منتظر همین سالگردهای پیش رو؛ «زن، زندگی، آزادی» نبض بودن‌مون شده. این رو خودمون می‌فهمیم و توضیح دادن‌ش سخته. به همه بگین‌؛ ما زن‌ها فرو نرفتیم، پیش رفتیم.»

ساره خالدی هم نوشته بود: «… اگر به جنبهٔ‌ اجتماعی ماجرا نگاه کنیم. دستاورد عظیم بوده. من سال‌ها معتقد بودم که حجاب (به شکل مانتو و شال/روسری) بدل به هنجار درونی شده بوده است. نه به این معنی که افراد آن را قبول داشته‌اند، بلکه به این معنی که حتی در نبود زور مستقیم بیرونی از این هنجار پیروی می‌کردند و اگر کسی خلاف آن عمل می‌کرده با مقاومتی عمومی رو به رو می‌شده. راز ماندگاری این قاعده در جامعه به گمان من همین درونی شدن هنجار بوده، و نه فقط زور بیرونی. نمی‌گویم آن هنجار کاملاً از بین رفته است. اما تا این حد کمرنگ شدنش به عنوان هنجار درونی اتفاق بسیار عظیمی است. هنجارهای درونی، حتی زمانی که توجیه/ارزش پشت‌شان از بین می‌رود، تا مدتی طولانی باقی می‌مانند. این‌که در این زمان کم چنین تحولی در دیدگاه درونی جامعه رخ داده است شگفت‌انگیز است. من این تغییر را فقط در خیابان نمی‌بینم. در صحبت با آدم‌های پیرامون که بعضاً از گروه‌های بسیار متفاوتی هستند هم می‌بینم. نگاه‌مان نسبت به جنبهٔ سیاسی هرچه باشد، اگر برای حقوق انسانی جنبه‌ای اخلاقی قائل باشیم، نمی‌توانیم اتفاقات سال گذشته را به خاطر تغییر اجتماعی‌ای که ایجاد کرده تحسین نکنیم. من ادعا نمی‌کنم که جنسیت‌زدگی و مردسالاری حذف شده. می‌گویم بخشی از هنجار عمومی درونی مرتبط با آن در مدتی خیلی کوتاه عمیقاً تغییر کرده و همین تغییر محدود و مشخص اتفاق بسیار بزرگی است.

پی‌نوشت: این‌ها را به دوستی می‌گفتم و توجه‌ام را به این جلب کرد که تاکید بر این دستاورد و انتظار خوشحالی از آن نابه‌جا است. در شرایطی که حال افراد به دلایل مختلفی بد است، و خود فشار اقتصادی برای احساس سرخوردگی کافی است، چنین انتظاری فقط از آدمی بی‌توجه و غیرحساس برمی‌آید. همین ظرایف است که فکر می‌کنم وقتی در تجربهٔ زندگی روزمرهٔ افراد در ایران شریک نیستی ممکن است نفهمی.»‌

🔍 وقتی می‌گوییم مذهبی صورتی و سکولار لبه دیگر مقراض است، وقتی با برنامه و عامدامه پازل دشمن را کامل می‌کنی، ضرغامی باشی یا دارابی و شیخ فتحی. یا منِ نوعی.‌

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.