تا سنانت چو علی در صف هیجا بزند*

قوم ما خواستند پیامبرمان را از میان بردارند، و ریشه ما را براندازند، علیه ما نقشه‌ها کشیدند، و کارها کردند، درِ آسایش را به روی‌ ما بستند، و ما را بر پلاس ترس نشاندند، مجبور به اقامت در کوههای‌ صعب‌العبور نمودند، و بر علیه ما آتش جنگ افروختند.

به خواست حق، شرّ دشمن را از پیامبر و حریم حرمتش راندیم. اهل ایمان به امید پاداش الهی‌ از رسول خدا پشتیبانی‌ می‌‌کرد، و اهل کفر از ریشه خویشاوندی‌ حمایت می‌‌نمود.

آنان که غیر ما از قریش مسلمان شده بودند در آن سختی‌ و رنجی‌ که ما بودیم نبودند محض پیمانی‌ که با کفار داشتند که شکنجه را از آنها باز می‌داشت، یا خویشاوندی‌ که به یاری‌ آنان برمی‌‌خاست، روی‌ این حساب جایشان از کشته شدن امن بود.

رسول خدا ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ تنور جنگ که گرم می‌‌شد و مردم قدم پس می‌‌گذاشتند اهل بیت خود را جلو می‌‌انداخت، و اصحاب خود را از حرارت شمشیر و نیزه حفظ می‌‌کرد.

عبیده بن حارث در جنگ بدر، و حمزه در جنگ احد، و جعفر در جبهه موته کشته شدند، و کسی‌ که اگر می‌خواستم نامش را می‌‌گفتم شهادت را خواست همان گونه که آنان خواستند، اما مدت آنان زودتر به سر رسید، و مرگ او به تأخیر افتاد.

عجبا از روزگار که انسانی‌ نظیر مرا برابر قرار داد با کسی‌ که مانند من برای‌ اسلام قدم برنداشته، و برای‌ او چون من سابقه‌ای‌ در اسلام نیست، سابقه‌ای‌ که کسی‌ را به مثل آن دسترسی‌ نیست، مگر آنکه ادّعا کند ادّعا کننده‌ای‌ آنچه را من خبرندارم، و گمان نمی‌‌برم که خداوند هم موضوع آن ادّعا را بشناسد.

.در همه حال خدای‌ را سپاس.

 

از نامه ۹ امیرالمومنین علیه‌السلام

 

🔍 امام علی علیه‌السلام در این نامه که به معاویه نوشته، ار تاریخ اسلام می‌گوید، از شکنجه‌ها و آزارهای قریش. از شعب ابی‌طالب. از جنگ‌های صدر اسلام که قریش بر پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله تحمیل کردند. و به این نیز اشاره می‌کند که ایمان آورندگان از اقوام دیگر خطر جانی نداشتند.

دارد به فرزند ابوسفیان یاد آور می‌شود که چگونه پدر و مادر او و همپیمانان آنها عزم کشتن رسول‌الله صلوات الله علیه و آله داشتند. و می‌گوید از عجایب روزگار که چگونه کسانی که هیچ برابری و رجحانی در هیچ رکنی بر او نداشتند حق او را غصب کردند تا بی سر و پایی چون معاویه بن ابوسفیان جرأت کند به بهانه خونخواهی عثمان بر حکومت مشروع او بر آشوبد.

و از عجایب روزگار، عجب صبری است که خدا دارد.

و بگویم از کلماتش؟

 

* مولوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.