به معـاویه
اگر از دنیایی که در آن هستی پردهها برداشته شود چه خواهی کرد؟ دنیایی که با زینتهایش خود را برابر تو آراسته، و به خوشی هایش فریبت داده، دعوتت نموده اجابت کردی، به سوی خودش کشانده به دنبالش شدی، فرمانت داده اطاعتش کردی.
مسلّماً نزدیک است که نگهدارنده بر موقفی نگاهت دارد که نجات دهندهای از آن نجاتت ندهد. پس از این امر دست بردار، و برای حساب آماده شو، و برای بلاهایی که به تو میرسد مهیّا باش، سخن گمراهان را مشنو، و اگر بدین صورت عمل نکنی تو را به آنچه نسبت به خودغفلت داری آگاه سازم، زیرا ناز ونعمت به طغیانت انداخته و شیطان راه خود را در تو پیش گرفته، و با اوضاع تو به آرزویش رسیده، و در وجودت همچون روح و خون روان گشته.
معاویه! از چه زمانی شما زمامدار رعیت، و والی امر امّت بودهاید، بدون پیشی داشتن در دین، و منهای شرفی بلندمرتبه؟ پناه به خدا از دچار بودن به شقاوت دیرینه، تو را از اینکه روزگارت را در فریب آرزوهایت ادامه دهی، و ظاهر و باطنت دو تا باشد بر حذر میدارم.
مرا به جنگ دعوت کردی، مردم را واگذار و خود به جانب من بیا و هر دو لشگر را از جنگ معاف کن، تا معلوم شود زنگ گناه قلب کدامیک از ما دو نفر را سیاه کرده، و بر دیده کدامیک پرده افتاده!
منم ابوالحسن، قاتل جدّ و دایی و برادرت که آنان را در جنگ بدر در هم کوبیدم، هم اکنون آن شمشیر با من است، و با همان قلب دشمنم را دیدار میکنم، دینم را تبدیل ننموده، و پیامبر تازهای انتخاب نکردهام، و در همان راه حقّی هستم که شما آن را به اختیار خود واگذاشتید، و ورودتان در آن به اجبار و اکراه بود.
به خیال خود به خونخواهی عثمان آمدهای در حالیکه خبر داری عثمان کجا کشته شد، اگر خونخواه او هستی از همانجا خونخواهی کن.
گویی تو را میبینم همچون شترانی که زیر بار گران ناله میزنند از گَزِش جنگ ناله و فریاد میزنی، و انگار لشگرت را مینگرم که از ضربتهای پی در پی، و قضای بدی که بر سرشان فرود میآید، و نیز از افتادن برخاک آن هم به دنبال هم، با جزع و زاری مرا به کتاب خدا میخوانند، لشگری که یا از نظر عقیده کافر و منکر حقّند، یا بیعت نموده و عهد بیعت را شکستهاند.
نامه ۱۰ امیرالمومنین علی علیهالسلام
🔍 خطابهای حضرت در این نامه به معاویه لعنه الله علیه، انگار به قدرتطلبان و جنگافروزان و بهرهکشان تاریخ تا به امروز است. اگر هم اینک پرده بر افتد نتانیاهو و حامیانش چه خواهند کرد؟ وقتی نگهدارنده در موقف نگاهشان داشت که نجاتدهندهای ندارند چه خواهند کرد؟
بر چه اساسی کشورها و دولتهای نو پای بی تاریخ و عقبه تمدنی، خود را بر استیلاء و استعمار کشورها و مردمی که تاریخ و تمدنهایی هزاران ساله دارند بر حق میدانند؟ چون سینما دارند و دیالوگنویسی بلدند؟ تا تاریخ را به نفع خود تغییر دهند؟
اما، در برابر معاویههای تاریخ، ابوالحسنهای راسخی که فریاد بزنند « منم قاتل جدّ و دایی و برادرت که آنان را در جنگ بدر در هم کوبیدم، هم اکنون آن شمشیر با من است، و با همان قلب دشمنم را دیدار میکنم، دینم را تبدیل ننموده، و پیامبر تازهای انتخاب نکردهام، و در همان راه حقّی هستم که شما آن را به اختیار خود واگذاشتید، و ورودتان در آن به اجبار و اکراه بود.» از زیر زمین، از پشت دیوارهای بتنی، از آسمان و زمین بر خواهند خاست.
صدای ابوعبیده که میگوید ما نوه همان مردانیم…
چقدر زیباست خدایا.
🔍 اما بند آخر نامه آنجا که میفرماید لشکریانت «مرا به کتاب خدا میخوانند» خیلی غم داشت. انگار حضرت یعقوب علیهالسلام است به پسرانش از گرگ نهیب میزند. مولای متقین میفرماید وقتی لشگریانت شکست برابر مردان مرا نزدیک ببینند به کتاب خدا چنگ خواهند زد. کاری که میدانیم به نیرنگ عمروعاص ملعون با زدن قرآن بر سر نیزهها کردند.