باز باران با ترانه می‌بارد

با صدای باران بیدار شدم یا بیدار شدم فهمیدم باران می‌بارد یادم نیست.مهدیه بدون چراغ خواب، خوابش نمی‌برد و پذیرایی نیمه روشن است. دیروز باز درگیر هیولا بودم. ده دقیقه به ده شب اندازه انگشت اشاره‌ام ترب سفید خوردم تا قرص‌هایم را بخورم، آرام گرفت هیولا.

باران از دیروز دارد می‌بارد. وقتی چشم باز کردم و سقف را دیدم به زلزله و جنگ فکر کردم. یاد غزه طعمه چرب هیولاست. صدقه سر کودکان غزه این دردی که می‌کشم.

صدای باران می‌آید هنوز. چقدر در این شب بارانی، بیداری ذخیره آخرتم شده بود با این نوشته پرید.

خواب دارد که غلبه می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.