تا حالا سه فیلم خوب و موفق از سینمای ترکیه را تماشا کردهام: تسبیح اشتباهی (+)، وادی گرگها: فلسطین (+) و وادی گرگها: عراق. Zübeyr Sasmaz کارگردانِ وادی گرگها در هر دو فیلم، به نفوذِ سه چریک ترک به دو منطقهی حساس جنگی یعنی فلسطین اشغالی و عراق پرداخته است. این مردانِ شکستناپذیر در هر…Continue reading معرفی فیلم: Iraq
ماه: بهمن ۱۳۹۰
ساکنان دریا پس از مدتی دیگر صدای امواج را نمیشنوند …*
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِینَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّم تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ وَمَن یُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَیْئًا أُوْلَـئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُم فِی…Continue reading ساکنان دریا پس از مدتی دیگر صدای امواج را نمیشنوند …*
از حشر و نشر
تا جایی که به خاطر دارم مجلههایی مثل دانستنیها و دانشمند داشتم دور و برم. بعد دورهی دانشجویی طالبِ نشریاتِ گل آقا شدم و بود تا وقتی که خودشان دست کشیدند. تا شش سال پیش هم ماهنامهی درد میخواندم و دوستش داشتم تا وقتیکه تعداد صفحات تخصیص داده شده با تبلیغاتش بالا رفت و من…Continue reading از حشر و نشر
باشید تا دولتتان بدمد!
امروز صبح یک پیادهروی نسبتاً طولانی داشتم، رفتیم آزمایشگاه نزدیک خانهامان برای تست کبدی. همشهری داستان خریدیم و همشهری ماه. توی ویترین یک بقالی [همان سوپری] دیدیم که برف روی شیروانی داغ وارد سینمای خانگی شده است. چرا من آن موقع که رفتیم تماشایش کردیم در موردش ننوشته بودم؟ توی کوچهی اصلی یک عدد ماشین اُپل را آتش زده…Continue reading باشید تا دولتتان بدمد!
زنانگیها!
امیر کتاب «سمفونی مردگان» برداشته بود و من، «چراغها را من خاموش میکنم» را. کتاب را اسفند گذشته مونا بهم هدیه داده بود و مدام که توی کتابخانهی اتاق پذیرایی میدیدم میگفتم این یکی که تمام شد، این را میخوانم ولی کتابخانهی اتاق خواب از این یکی قویتر بوده تا حالا! به هر ترتیب نمیشد کلیدر را ببرم و…Continue reading زنانگیها!
فرج خیر
سالن که نبود، یک اتاق شش متری بود. وقتی ما رسیدیم زن بساطش را درست جلوی در ورودی پهن کرده بود و عاطفه خانم داشت کرم میمالید به دستهاش. زن سوم، زن جوانی بود که پالتوی یقه پوستیاش را تا زده بود و محکم بغل کرده بود. به گمانم کیفش هم همان لای پالتوی کوتاه چرمیاش بود. سایهی آبینفتی…Continue reading فرج خیر
از دستبردهای اینترنتی!
قبلاً در مورد iFilm نوشته بودم و اینکه تازگیها دارد سریال آینه را پخش میکند. دیشب که داشتیم سریال محبوب دههی شصت را تماشا میکردیم، یکهو کی را دیدیم؟! پانتهآ بهرام را! باورمان نمیشد. پانتهآ مگر چند سالش بود؟ توی نت جستجو کردیم و دیدیم که متولد ۱۳۴۸ هست ولی در ویکی نوشته نشده بود که در سریال آینه هم…Continue reading از دستبردهای اینترنتی!