مردی [با بازی ژرار دوپاردیو] پس از شلیک گلولهای زیر باران هراسان میدود. مأموری که به او فرمان ایست میدهد میگوید سینه پهلو میکنید که اینطور زیر باران میدوید. مرد هیچ مدرک شناسایی همراهش ندارد و ادعا میکند یک نویسندهی معروف است. همه چیز دال بر این مدعی است که مرد در قتلی دست داشته…Continue reading معرفی فیلم: یک تشریفات ساده
ماه: خرداد ۱۳۹۲
وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
در مورد خاله نوشتن سخت است. خالهای که آنقدر حرص و جوش تمیزی را میزد که وقتی میرفتیم خانهاش انگار کن رفتهای خانهی یک تازه عروس. خاله سکینه (+) دیشب رفت و امروز رفت به حجله عروسیاش*. کاش تمیز باشد و مرتب. کاش خاله چندشش نشود از خاک و خل. کاش خانهی آخرتش انگار خانه یک تازه عروس…Continue reading وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
یادگارها
ارومیه باشد، ساعت حوالی ظهر روزی پاییزی در سال ۷۶. توی اتوبوس ستاد به نازلو ناگهان چشمم افتاده باشد به جای خالی حلقه. آشفته انگار زندگیام را باخته باشم بمانم که آخرین بار کی حلقه دستم بوده است. ستاد رفتهام وضو گرفتهام و نماز خواندهام و بعد رفتهام غذاخوری. حتماً در سرویس بهداشتی جا گذاشتهام.…Continue reading یادگارها
هنوز هم.
« … اگر تشیع را در بغض نسبت به چند شخصیت تاریخی به نام خلیفه و حبّ چند شخصیت مذهبی به نام امام منحصر بدانیم، البته خیلی از این اعمال را حتی سلطهی مغول بر بغداد و سقوط خلافت عثمانی را به وسیلهی حتی صلیبیها برای شیعه پیروزی به شمار میآوریم. اما اگر تشیع مکتبی…Continue reading هنوز هم.
میزان رأی ملت است.
سال ۸۸ از خیلی قبلتر از انتخابات مینوشتم که مشکل اصلاحطلبها این است که منکر «مردم» هستند و معتقدند روشنفکرها بهتر میفهمند و اصلاً رأی «توده» باید یک چندم رأی «روشنفکر» باشد و فلان. سندش هم در سایت ملکوت موجود است. زور زدم که بفهمانم بابا «میزان رأی ملت است» یعنی توی روشنفکر باید مردم را با…Continue reading میزان رأی ملت است.
تهران نباش!*
تهران شهر عجیب غریبی است. یکی از عجایبش، بلایی است که سر شیرینیها میآورد. من در این سه سالی که تهران بودم شیرینی درست و درمانی نخوردم. رنگ و طعم و شکل شیرینیها را هرطور که دوست دارند دستکاری میکنند. خوب حال قنادی ندارید بروید از شهرستانها قناد بیاورید مثل آدم شیرینی بپزند دیگر! چی…Continue reading تهران نباش!*
گاه سوی جفا روی …
بیا و از خشم من سرآسیمه شو. اینطور سرد و بیرمق نایست پُشتِ هر چه آبیست. بیا و سرآسیمه شو، بگو سوسا، سوسا! صدایم بزن خدای خورشید. «خدای خورشید نمیمیرد سوسا، میسوزد، میسوزاند. تو خدای خورشیدی سوسا.» من هم رام شوم. گول بخورم و بگذارم غم جهان بنشیند روی وجودم. روحم. جانم. که بسوزم، بسوزانم.…Continue reading گاه سوی جفا روی …