آسمان تو چه رنگ است امروز؟*

۱. مدتی است سریال اوشین تماشا می‌کنم از شبکه‌ی تماشا. جالب‌ترین قسمت‌ش، تجربه‌ی سانسور در ایرانِ بیست و اندی سال پیش است. مردها حق دارند به زن‌ها دست بزنند و حتی همدیگر را بغل کنند. ولی نکته‌ی جالب‌ترش اینجاست که برش‌های ناگهانی در بخش‌هایی از سریال نشان می‌دهد که هنوز مدیران دوبله بلد نبودند حرف…Continue reading آسمان تو چه رنگ است امروز؟*

معرفی کتاب: دکتر داتیس

  وقتی کتاب کسی را دستت می‌گیری که به واسطه‌ی سالها خواندن وبلاگش (+)، تا حدودی شناخت پیدا کرده‌ای به او، خواندن‌ش هم شیرین می‌شود هم سنگین. «دکتر داتیس» یک رمان است. رمانی که شبیه بخش یک تجربه‌ی همشهری داستانِ کِش آمده است. البته ماهنامه حتماً دیپورتش می‌کرد چون زیادی اصطلاحات پزشکی دارد و همه‌فهم نیست. هر فصل تیتری دارد که…Continue reading معرفی کتاب: دکتر داتیس

أولسون او پیس‌کی یه‌رینه یاخچی گله‌جاخ!*

نمی‌خواستم امسال در مورد انتخابات ریاست جمهوری چیزی رسمی بنویسم. با امیر در موردش بحث می‌کردیم و گاهی متن‌های بقیه را می‌خواندیم یا می‌خندیدیم یا تأسف می‌خوردیم. مناظره‌ها را خواب و بیدار گوش می‌دادم چون دقیقاً ساعت چهار باید باکلوفن بخورم که برابر است با دو ساعت خواب رسمی. به هر ترتیب چیزی را از…Continue reading أولسون او پیس‌کی یه‌رینه یاخچی گله‌جاخ!*

معرفی فیلم

فیلم اول: یک پذیرایی ساده می‌گویند روزی حضرت سلیمان نبی از خداوند خواست بگذارد او روزی موجودات عالم را تقسیم و تنظیم کند. درماند. قصه دارد. قصه‌اش عین همین قصه‌ی فیلم است. زن و مردی که می‌خواهند نذری ـ روزی ـ را خودشان به دست مستحق‌ش برسانند و منتظر نمی‌مانند خدا نشان‌شان بدهد. خودشان کلک…Continue reading معرفی فیلم