صدیقه
میگفت توی اتاق عمل کتابی روی میز دیدم که تو قبلاً برای من خریده بودی. صحبت از
تو شد. گفتم خیلی وقت است ندیدمش. دکتر عبدالهی سر عمل بوده است.
میگفت
خانم دکتر بعد از عملهاش رفت بخش برای ویزیت بیمارانش و کلی کار دیگر. میگوید
ظهر برگشت اتاق عمل و خیلی خیلی ناراحت از من پرسید خانم میم، ناراحتم خیلی. چرا
دیگر خانم جعفری را نمیبینی. صدیقه توضیح میدهد چون الان من تهرانم و دلیل این
جدایی همین است. دکتر عبدالهی نفس راحتی میکشد …
میدانی؟
همین که بعد از این همه سال کسی مانند دکتر عبدالهی با آن همه مشغلهی ذهنی مرا به
خاطر دارد و دوستم دارد و نگرانم است کافی است تا یواشکی گریه کنم.
________________________________________
*دکتر عبدالهی یکی از برجستهترین
متخصصان زنان تبریز است. از قدیمیهاش.
**یواشکی گریه کردم چون دلتنگِ کارم
بودم. کاری که عاشقانه دوستش داشتم. خودم را به روز نگاه میداشتم. آن همه سواد و
مهارت و تجربه … هیچ!