من به علت کسالت دیروز نتوانستم مطلب را آماده کنم. بابت بدقولی متأسفم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«تعصّب از مادّه «عَصَبَ» در اصل به معناى رشتههایى است که مفاصل استخوانها
و عضلات
را به هم پیوند مىدهد.
سپس این مادّه به معناى هر نوع وابستگى شدید فکرى و عملى
آمده است که غالبا بار
منفى دارد؛ هر چند وابستگى مثبت نیز در مفهوم آن هست.»
ابنخلدون در نظریه جامعه شناختی خود از تاریخ ابراز میکند که افراد
جامعه وقتی بر اثر رفاه، تعصب خود را از دست بدهند جامعه آماده فروپاشی میشود. در
نظریه او تعصب ستون استحکام یک ملت است. آیا تعصب خوب است یا بد؟ از چه زمانی برای
پذیرا کردن جامعه متعصب مسلمان ایرانی برای تمدن غربی از شعار «تعصب مانع پیشرفت
است» استفاده شد؟ آیا تمام تعصب ایرانی نشأت گرفته از اسلام بود یا رگههایی
نیرومند از ایران باستان داشت که در آموزههای اسلام حل شده بود؟ چرا اینطور به
ایرانیان القا شد که اسلام دین زن در پستو خواباندن است و در لفاف چادر پوشاندن؟
کسی هست که بداند در تمام کندهکاریهای عظیم تخت جمشید هیچ صورت زنانهای وجود
ندارد؟ چرا در میان پیشکشی بلاد دیگر اثری از زن نیست؟ و میداند از تصویرسازیهای
باقی مانده از دوران پیش از اسلام ایرانی زنان از پوششی شبیه چادر استفاده میکردند
که بلندی و کوتاهی آن بستگی به جایگاه اجتماعی آنان داشت؟ یعنی هر چه مقام زن
بالاتر بود طول چادر هم بلندتر بود.
اما استعمارگران طوری اسلام را به ایرانیان خصوصاً قشر تحصیل کرده غرب رفته
قبولاندند که تصور کنند اسلام دین بند و جبر و جهل است و بی آنکه بگذارند تطابقات
دین زردشتی و اسلام را بشناسند ـ که هر چه تطابق دین جدید با دین قدیم بیشتر باشد
خود مهر تأیید بر دین جدید است که از سوی خدای واحدی ارسال شده است ـ دشمنی
افکندند و اذهان را درگیر کردند و دیدگاهی تعصبی به اسلام در ایرانیان ایجاد
کردند:
از دیدگاه آنتونی گیدنز: « تعصب
به عقاید یا نگرشهای اعضای یک گروه درباره گروه دیگر اطلاق میشود، … تعصب
متضمن داشتن عقاید از پیش تصورشده دربارهی یک فرد یا گروه است که اغلب بر مبنای شنیدههاست نه مدارک و شواهد مستقیم، عقایدی که حتی به رغم اطلاعات جدید، در برابر تغییر
مقاوماند.»
/گیدنز، آنتونی، (۱۳۷۸)، جامعهشناسی، ترجمهی:
منوچهر صبوری، تهران، نشر نی./
تعصب
کورکورانه و منفی در
ابتدا میان روشنفکران از غرب بازگشته ایجاد شد نه در میان مسلمانان ایرانی. مسلمانان تنها در خصوص مرزهای ممالکشان
تعصب داشتند ولی در علم گشاده دست بودند. در خصوص تخت جمشید، اهرام مصر و مجسمه
عظیم بودا در افغانستان و حتی در غرب، اروپا هرگز تعصب اسلامی مخرب نبودند. و گرنه هیچ اثری نباید از
این اماکن مانده باشد. محسمه بودا را هم که اخیراً فرقهی دست پروردهی خود غرب [طالبان
و القائده] ویران کرد. تعصب
نسبت به ایران باستانی [که منابع اطلاعاتیاش را مستشرقین جمعآوری کرده بودند و
بالطبع هر فرد آکاهی میداند که اصولاً دلیل اینکه مستشرقین و مسیونرها قبل از
سیاسیون قدم بر ممالک شرقی ـ نسبت به غرب ـ نهادند بر پایه چه مطامعی بوده است،]
بر علیه دین عربی ایجاد شد.
جالب
توجهترین بخش قضیه اینجاست که در غرب تعصب [جاهلی در تعریف] به عنوان نگاهدارندهی
اتحاد ملی همچنان نیرومند و محکم باقی مانده و حتی تقویت میشود. تعصب انگلیسی به
فرانسوی. آلمانی به فرانسوی. و قویتر از همه آمریکایی. جالب است که با وجود تمام
تجربیات مبتنی بر نتایج جنگهای ویتنام و … عراق که آمریکا مرتکب شده است هنوز
هم مردم آمریکا مملکت خود را مظلوم و در خطر تروریستها میدانند و احساس گناه نمیکنند.
همان اندازه که غرب خرج کرده است تا تعصب را در میان شرقیها ـ نسبت به غرب ـ از
بین ببرد، برای تقویت همین تعصب میان مردم خودش نیز متحمل مخارج سنگینی شده است.
آنچه انکارش دارد خصوصاً ممالک اسلامی را چون موریانه میخورد و ویران میکند در
آن سو اقبالش هر روز بیشتر از روز قبل متحدشان میکند.
غربیها بر
اساس نظریه ساده ابن خلدون با وجود افزایش رفاه اجتماعی مصرّانه تعصب را در نهاد
افراد جامعه نهادینه میکنند و بدون نیاز به شعار و پوستر قلب ایشان را بر نبض
جامعه تنظیم میکنند تا از فروپاشی جوامعشان جلوگیری کنند. اتحادی که با وجود
کینههای دیرینه و تفاوتهای فرهنگی و مذهبی عمیق چون دژی مستحکم از آنها حمایت میکند.
و این چیزی است که نمیبینید.
و اما چرا من
و امثال من از دیدن کسانی که موقع عزای عمومی رعایت نمیکنند یا در ماه مبارک
رمضان علتاً روزه خواری میکنند ناراحت میشویم؟
آنچه بعد از
ماه مبارک رمضان این روزها شاهدم، فک کسی نمیجنبد و فشار و قند کسی افت نمیکند و
کسانی که نان داغ از نانوایی گرفتهاند، ناخنک نمیزنند به آن و شوفرهای تاکسی
سیگار نمیکشند و تهمانده چاییشان را بیرون نمیریزند. آنچه من دریافت میکنم
این است که دوست دارید برخلاف جریان حرکت کنید چون در تعریف روشنفکری باید خلاف
جهت جریان حرکت کرد. اگر مردمی که خیال میکنید مقصر در تقویت نظام هستند روزهدارند،
ما باید خلاف آنها حرکت کنیم و حتی دهن کجی کنیم. اگر برای کسی که هزار سال پیش
مُرده است عزا میگیرند و سیاه میپوشند ما باید بر خلاف آنها رفتار کنیم. اگر
فروتنانه از کنار رفتار زنندهی ما رد شدند از ما میترسند چون ما بیشماریم و اگر
اعتراض کردند یک عده مذهبی متحجر بیشعور هستند که میخواهند عقایدشان را تحمیل
کنند. اما باور کنید همیشه خلاف جهت جریان شنا کردن روش صحیحی نیست. به قول استاد
نامهنگاری اداری ما، گاهی خلاف جهت حرکت کردن برابر است با خلاف جهت قطار دویدن
که ثمری جز هلاک شما ندارد. گاهی باید سوار جریان شد. من این مطالب را ننوشتم تا
شما را هدایت کنم چون کسی که با وجود تحصیلات بالا و تعامل با جامعه و شعور بالا
هنوز طرز فکرش اینگونه است نمیشود تغییرش داد. نوشتم چون حق دارم درست مثل شما
که حق خودتان میدانید بیپروا باشید، جسور باشم.
به محضر مبارک
کسانی هم که فکر میکنند ایمان [دین] چیزی است فردی [که نیست] نباید فریاد زده شود و در
پستو باید بماند و چه کسی گفته است کسی که در یک مملکت اسلامی ـ موجه یا غیر موجه
ـ زندگی میکند باید بر احکام اسلامی گردن نهد، در بنیان فکریاش تجدید نظر کند،
چون چنین فردی هم حق ندارد تفکر سیاسی و ایدئولوژیک خود را فریاد بزند. یعنی اگر
ایمان ایدئولوژیکش میگوید حق داری علناً روزهخواری کنی باید در خفا این کار را
بکند چون دریافتی فردی است. اگر نه، پس اسلام که شدیداً جمعگرا است هم نمیتواند
و حق ندارد مخفی بماند. چون بیش از هر مکتب و ایده و رویکرد و تفکری در تاریخ
بشریت، جمعی و سیاسی و جهانشمول و علمی و منطقی و همه فن حریف است.