بعضی سفارشها هر چند سخت، اما حس حماسه جویی آدم را تحریک میکنند. سفارش خواهر امیر (+) یکی از آنها بود. یک شخصیتِ موبایلی به نام Boo که انگار جای Poo آمده است. دخترکِ سرخپوست را هرطوری بود دوختم و عالی هم از آب در آمد چون خواهر امیر تا چند دقیقه همهاش میگفت وای چه شبیهِ. همین برایم کافی بود و خستگیام در آمد. اما سفارش همکار امیر چیز دیگری بود. سیدِ انیمیشنِ عصر یخبندان. اوه مای گاد. کی ممکن است از این موجود خوشش بیاید؟ صورتِ بی ریخت. توی نت هم چیزی پیدا نکردم. منظورم کار نمدیاش بود و گرنه عروسکهاش زیاد بود. یک ماهِ تمام نگاه میکردم به عکسش و حس میکردم نمیتوانم. تا اینکه شبکه HD پخش انیمیشن را شروع کرد. هر روز تماشای حماقتهای سید بهم نشان داد که چطوری بدوزمش. خیلی سریع یک تصویر ازش کشیدم. واقعاً سریع.. بعد همان را بریدم و الگوش کردم. حالا سید نشسته است روی میز کار خوشگلی که امیر برای روز تولدم خریده است و دیگر کمر درد و گردندرد و شانه درد ندارم. و من هی نگاهش میکنم و میگویم هِی سید!
حالا چطوری دلم بیاید این را بدهم امیر ببرد برای همکارش؟
پ.نِ اول: تا آخر سال سفارشی نمیگیرم دیگر. دو تا سفارش گنده دارم که طرفِ حسابم فامیلهای امیر هستند. حیثیتی است. از طرفی کلی عروسک منتظرند من بدوزمشان. بله! به مرور میگذارمشان در وبلاگِ نمدستان. سفارشها میمانند برای بعد از عید.
پ.نِ دوم: رهای خوشگلم همراهِ مادرش میآید خانهی عمهاش. به مادرش گفته من اتاق خواب عمه را ندیدم که. من نمیدانم تختِ عمه چه شکلی است که و الخ. برای خودش یک مادرشوهرِ فلان است. بدبختم میکند. کارگر هم که گیر نیاوردم. زن و شوهری باید بیافتیم به جانِ خانه.