ارومیه باشد. نازلو باشد. حوالی سالهای ۷۶ یا هم ۷۷. طرفهای ظهر باشد. اکرم فرامرزی بگوید باهاش بروم تا مخابرات دانشگاه، بگویم باشد و فکر کنم خودم هم یک سری به بانکش میزنم. توی زمین خالی نرسیده به ساختمان مخابرات و بانک، تور والیبالی علم کرده باشند و محمدرضا با همان پیراهن سفید با…Continue reading به زرمان
برچسب: ارومیه
هوم.
خیلی پیش میآمد که وقتی برای امیر از رقصیدن، راه رفتن و از کوه بالا رفتن و دوچرخهسواری میگفتم میگفت هوم و با ناباوری به جایی نامعلوم چشم میدوخت. حق هم داشت. خیلی پیش میآبد که خیال میکنم تمام حافظهام که پر از قدمهای سوسنی عجول و مصمم است خیالات و توهمی بیش نیستند. راه…Continue reading هوم.
GetDataBack
آن سالی که هادی رفت درست همین موقع بود که توی رنوی فریبا نشسته بودم و در زمینهی آهنگی ترکی خیره به خطوط سفید ممتد و متقاطع وسط جاده ارومیه به روستایی نزدیک دریاچه آرام گرفتم. کسی نمیداند از وقتی که [پانزده سال پیش] شگرد گریه زیر دوش آب را به شهناز سپردم این خطوط…Continue reading GetDataBack
رامون عزیز سلام!
اولین بار که دیدمش، داشت برای دخترها، خواندن نوار قلبی یاد میداد. مربی نبود ولی کارش آنقدر خوب بود که اجازه داشت به دانشجوها کار یاد بدهد. من نرفتم داخل اتاق. بیرون منتظر بچهها ماندم. تخس بودم و او زیبا بود و من از مردهای زیبا دوری میکردم ـ آن روزها ـ و میدانستم ـ…Continue reading رامون عزیز سلام!
با احترام به تمام دوستانم!
یک وقتهایی باید آدمها، خاطرهها و اصلاً هر چیزی را زیر و رو کرد.خوبهایش را و دوست داشتنیهایش را یادآوری کرد برای روز مبادا. روز مبادا هر وقتی میتواند باشد؛ مثلاً وقتی که یک اتفاق خوشحال کننده داری، وقتی از روند تکراری زندگی خستهای، وقتی شکست خورده و تنهایی و وقتی که ممکن است برای…Continue reading با احترام به تمام دوستانم!
از آتشی که میسوزدم …
زمستانِ سال هشتاد بود. دکترم آزاتیوپرین تجویز کرده بود [نامرد همان موقع فهمیده بوده من دویک دارم، رو نکرده بود!] آزاتیوپرین پدر معدهام را بدطوری در آورده بود. هنوز یادم هست که چطور آتشی مذاب را در معده و مریام حس میکردم. هر چه مینوشیدم و میخوردم انگار که اژدهایی را در معدهام بیدار کرده باشد، میسوزاندَم. دراز به…Continue reading از آتشی که میسوزدم …
از پرندهگان شهری!
تبریز کلاغ زیاد دارد. البته نه همه جایش. ائلگلی که بروی صدای قار و قارشان سرتان را میبَرد! جاهای دیگر پیدایشان نمیشود، جاهای دیگر مثلاً توی حیاط مدرسهای که راهنمایی و متوسطه را آنجا بودم، کفتر زیاد بود. ارومیه اما گنجشک زیاد دارد. کنار ساختمان دادگستریاش به جای برگ، روی شاخههای درختهاش گنجشک روئیده. جیکجیک…Continue reading از پرندهگان شهری!