بهانهاش، دیدنِ تابلویی بود که سال ۸۱ برای ازدواج آزاده و علی برایشان کشیده بودم و اینبار که با امیر مهمانشان بودیم، دیدیماش. بعد هم که نشسته بودم به مرتب کردنِ کتابخانهای که مانده است تبریز و با من نیامده تهران، آن همه طرح سیاه قلم تابلوهایی که دیگر دستِ من نیستند و هر کدام…Continue reading ماهِ تلخ!
برچسب: ترجمه
Bilingual
بعد مرا تصور کنید که مجبورم حرفهای امیر را برای مادرم و حرفهای مادر را برای امیر ترجمه کنم! بعد مرا تصور کنید که میخواهم با امیر حرف بزنم مادر میگوید «چی؟» یا گاهی یادم میرود امیر ترکی بلد نیست برمیگردم باهاش ترکی حرف میزنم و او خیال میکند با مادرم هستم و نگاه هم…Continue reading Bilingual
post holiday syndrome!
از صبح که امیر رفته است سر کار، کلی استارت زدم تا بلند بشوم و مقادیر عظیمی کار عقب مانده از هفت روز گذشته را به اتمام برسانم! فقط مانده است این چهارده جلد رودهدرازیهای جناب «ویل دورانت» را چگونه و چطور در قفسههای انباشته از کتابمان جاسازی کنیم؟! یعنی داشتنِ عموی[شوهر] کتابفروش اگر تنها…Continue reading post holiday syndrome!
دستنوشت!
فرهنگِ پزشکی را دکتر اولیایی هدیه داده بودند، وقتی انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی ارومیه فعالیت میکردم. دکتر اولیایی آن موقع هنوز دانشجوی پزشکی بودند، ایکسترن به گمانم. خیلی وقت بود از آن استفاده نمیکردم تا اینکه برای ترجمه برخی اصطلاحاتِ پزشکی مقالههای مرتبط با ام.اس و دویک، نیازمند استفاده از آن شدم. بعد امروز…Continue reading دستنوشت!