جز صحبت عاشقان و مستان مپسند / دل در هوس قوم فرومایه مبند

«دیگه نظم خونه از دستم خارج شده.» این را با صدای بلند گفتم بعد به فکر رفتم. این دومین خانه‌ای است که نمی‌دانم وسیله‌ها کجا هستند. نمی‌توانم تصویر کلان از سامان خانه‌ام ذخیره کنم چون هنوز در آن نچرخیده‌ام. تمام پوشه بندی و نظم و حفظ مدارک بهم ریخته. اصل و حتی کپی مدارک بیمای‌ام…Continue reading جز صحبت عاشقان و مستان مپسند / دل در هوس قوم فرومایه مبند

جهانهای متقاطع

جهانِ بیرونم شلوغ است. جنگ و خون و بمب و شمشیر و دروغ و فحشا. جهانِ درونم در صلح و استغناست. آرام و آبی. کنار درخت بزرگ و کهنی خانه‌ای کوچک دارم با بالکنی رو به باغچه‌ای کوچک از گوجه‌فرنگی و ریحان. رودخانه‌ی ظریفی بی سر و صدا بیست قدم آنسوتر جاری است و ردیفی…Continue reading جهانهای متقاطع

جهانهای موازی

خانه را مورچه برداشته است یا داشت برمی‌داشت. همین دیشب بود که سر سوسک سر به سر امیر گذاشتم و امیر گفته نه که تو از مورچه نمی‌ترسی. گفتم دیگر نمی‌ترسم. دیگر نمی‌ترسم ولی اگر خانه را بردارند می‌ترسم. رفتم پودر مورچه‌کُش را آوردم دیدم از دو جای دیگر هم نقب زده‌اند بیرون. هر سه…Continue reading جهانهای موازی

چرا در مصرف برق صرفه‌جویی می‌کنم؟

من در نور زیاد احساس ناامنی می‌کنم. خانه‌ی کوچک خوشبختی‌مان هم که بودیم من تا وقتِ غروب چراغها را روشن نمی‌کردم. پرده را کنار می‌زدم و روی مبل دو نفره که زیر پنجره بود دراز می‌کشیدم و کتاب می‌خواندم. گلدوزی می‌کردم یا ترجمه می‌کردم. بعدها که درد شروع شد، امیر چراغها را از صبح روشن…Continue reading چرا در مصرف برق صرفه‌جویی می‌کنم؟

خانم برو بیرون!

دخترها توی حیاط پشتی ساختمان داشتند سنگ کاغذ قیچی می‌کردند که کی بشود پرستار، کی دکتر و لابد چون دیگر تمام شد بقیه جملگی بیمار و همراه. بازی وقتی که ما دستی سریع کشیدیم به خانه شروع شده بود. امیر رفت بیرون و من رفتم سراغ نمد، دختری که پرستار بود داد می‌زد: «خانم برو…Continue reading خانم برو بیرون!

فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ

صبح داشتم زیر نور خورشید خنک صبحگاهی که از پرده نازک پنجره بالای تخت روی من افتاده و هوشیارم نگه می‌داشت “لیدی ال” می‌خواندم که رسیدم به صفحه ۲۵. نوشته بود «یک ضرب‌المثل فرانسوی را خوب به خاطر داشت که می‌گفت: «کسی که خوب دوست دارد، خوب هم تنبیه می‌کند.»…» ‌ با خودم گفتم پس…Continue reading فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ