مارتی؟ هیچ از ترسی که دیشب به جانم نشست دانستی؟ آن ترسی که آرام خزید در جانم و رعشه انداخت در ذهنم و آرامش را از من گرفت؟ وقتی امیر فیلم را دو بار عقب بُرد تا زمین خوردن تئودور را خوب تماشا کند و هر سه بار من ندیدم. دانستم و ترسیدم که…Continue reading Her*
برچسب: زمین خوردن
آنچه مردان در مورد زنان نمیدانند!
خرید کردن، حالِ ما خانمها را خوب میکند. این یک مسئلهی خیلی خیلی اثبات شدهای است؛ حتی اگر قبل از خارج شدن از منزل حالِ پاهاتان خوش نباشد و موقع پایین رفتن از پلهها هم با کله بیافتید توی بغل آقاتون و بند اول انگشتِ اشارهی دست چپتان کبود شود، باز هم حال و روزتان…Continue reading آنچه مردان در مورد زنان نمیدانند!
با برف دوست بودم …
در واقع دویدن در برفی این هوا (+)، شاید به نظر مضحک بیاید. شاید بگویید یعنی زمین هم نمیخوردی؟ حقیقت این است که یادم نمیآید در برف زمین خورده باشم. حالا کفشهایم خوب بوده یا نه نمیدانم ولی علتش فکر کنم برمیگردد به نحوهی خاص راه رفتنی که از پدر به ما به ارث رسیده است. برای همین هم…Continue reading با برف دوست بودم …
موتیفات شهریوری
۱. یکی از سرگرمیهای خانمها، علیالخصوص در همین ماه رمضان، زیر و رو کردن دانش آشپزیاشان است. اینکه سفرهاشان رنگینتر باشد و هر جایی که رفتند، غذا و دسر جدیدی را دیدند، یا با اتکا به فنون و رموز خانهداری، کاشف به عمل آورند که مواد اولیهاش چی بوده است؛ یا هم که به بهانهی…Continue reading موتیفات شهریوری
سفر ـ روز هفتم و هشتم
از تمام دوستانی که به هر طریقی از سفرنامه اظهار رضایت کردند ممنونم. امیدوارم حق مطلب را ادا کرده باشم. روز هفتم، برای سومین بار رفتیم حرم حضرت زینب. اینبار قبل از رفتن به حرم، تورگاید گفت که میرویم سر قبر دکتر شریعتی. ذوق عجیبی داشتم. هیجان. عطش. زنی که پشت سرم ایستاده است به…Continue reading سفر ـ روز هفتم و هشتم
سفر ـ روز پنجم
روز پنجم، صبح زود دوش گرفتم و لباسهایی را که خدمهی هتل برایم شسته بود را پوشیدم و کلی خودم را شیک و خوشگل کردم و بعد از صبحانه، در آن هوای بارانیی لطیف، همراه مادر و خانم هوشیار و هماتاقیامان، با تاکسی رفتیم حرم حضرت رقیه. بعد جلوی بازارچه که ماشین ایستاد و پیاده…Continue reading سفر ـ روز پنجم