ادالت کُلد!

شهریور است دیگر. هوا دارد خنک‌تر می‌شود و شب‌ها باران می‌زند بر شیشه، «هم‌چو انگشت فرشته». آنقدر که زمین را خیس کند و تا صبح این خیسی را حفظ کند. بوی پاییز بلند شده است و هوس به جانِ برگ‌ها ریخته است. خنک است هوای تهران. من سرماخورده‌ام. کمی تا قسمتی تب دارم و این…Continue reading ادالت کُلد!