ابتدا اینکه، مسافرتِ اجباری بودم. بد نبود، نه!خوش که نگذشت ولی یکی از گرفتاریهایم تا حدودِ هشتاد درصدی مرتفع شد و حالا نسبتاً خیالم از بابتِ آن راحت است. دیشب برگشتم و از همان فرودگاه رفتیم مطب دکترم، دیر رسیدیم البته، چون به هر ترتیب، تأخیر پرواز موضع خللناپذیر شرکتهای هوایی است، من گفتم دکتر هنوز هست و امیر گفت میداند که نیست، و بود! دکتر هم خبرهای خوبی داد، خیلی خوب.
بعد اینکه، یک بنده خدای بی نام نشان از زیر بته درآمدهای ادعا کرده که من در برابر «کشتار مردم سوریه» سکوت کردهام!
یک اینکه، در مدت به اصطلاح بیداری اسلامی کشورهای عربی، جز روزهای اول، مصادف با روز عاشقان یا همان ولنتاینتان، که به اصطلاح آمدید تا اعلام همبستگی کنید با انقلاب مصر، بعد از آن، هیچ خبری از حمایتهای شما آزادیطلبان در هیچکدام از مجهزاتتان نه دیدیم و نه شنیدیم!
دو اینکه، تا آمدم نوشتم، چه تفاوتی است میانِ ندای آزادیخواهِ ایرانی و آیات القرمزی آزادیخواه و «مبارز» بحرینی؟ دست به فحش شدید، مثل همیشه و فرافکنی کردید و قوچعلیبازی در آوردید.
حالا، یک موردی برای من به یقین بدل شد که جنبش شما را خوب شناسایی کرده بودم و خدا را صد هزار مرتبه شکر که بیدار بودم و هوشمندانه رفتار کردهام. که دستِ دوستی به دشمنِ دیرینهی مملکتم ندادهام و بوقشان نشدهام. تنها یک اُپسیلون خِرد لازم بود تا بفهمی، چرا؟ چرا انقلابِ مصر و یمن و تونس برای آمریکا یک طوری اهمیت دارد و سوریه و بحرین و ایران (؟) یکطور دیگر؟ چرا کشته شدن مردم در کشورهای مختلف، واکنش متفاوتی را از سمتِ غربِ مدافع اسرائیل و صهیونیزم برمیانگیزد و این وسط، وظیفهی انسانی و اسلامی من چه ایجاب میکند؟ البته، این من، انسانِ مسلمان معتقد را شامل میشود، نه شمای وابسته و مقلد بینوا را که خوراکت، از وطنفروشی و تخریب خودی تأمین میشود.
بنابراین، واکنش من نسبت به وقایع، با واکنش تو، از زمین تا آسمان فرق میکند. زیرا بینش و ایدئولوژیمان از زمین تا آسمان متفاوت است، مکتب من با مکتب تو فرق دارد. یک نمونهی تفاوتِ من و تو این است که من، در وبلاگِ هیچ طرفدار جنبش سبزی نمینویسم خاک بر سرت چرا خاموشی و هیچی نمینویسی، ولی توی بینوای خاک بر سر مجهولالهویه، به خودت اجازه میدهی، بدون اینکه بدانی من دسترسی به نت دارم یا نه، غر بزنی و ادعا داشته باشی.
انسان بودن سخت است، میدانم. ولی سعی کن! تو میتوانی!