فی منزله الأطفال!

رها،
برادرزاده‌ی خوشگل من، زمانی شروع به راه رفتن کرد که من مجبور شدم برای راه رفتن،
از عصا استفاده کنم. بعد تا به خودش بیاید من ازدواج کردم و آمدم تهران و عموماً
وقتی مرا می‌دید که نشسته بودم روی مبل و دست‌هایم را از هم باز کرده بودم تا بپرد
توی بغلم. برای همین آن شب که برادرم مجبور شد برای رساندن من از سر بن‌بست تا در
خانه، به خاطر بارش برف و همین‌طور سنگ‌ریزه‌هایی که از بنایی یکی از همسایه‌ها
پخش کف کوچه شده بود، و راه رفتن مرا مشکل کرده بود، دستم را بگیرد و کمک‌م کند،
ابروهایش را گره زد و چپکی نگاهم کرد و خشمگین زبان به شِکوه گشود و در کمال ناباوری من گفت: «أوشاخ‌سان؟ یری‌ماخ باشارمی‌سان؟
هن؟ یری‌ماخ باشارمی‌سان؟ کورپَه‌سن؟!!» بعد من مانده بودم و شرم‌خنده و ضربه‌های
ملایمی که با ته عصا به پشت‌ش می‌زدم که با همین چند جمله مرا با خاکِ کوچه یکی
کرده بود!


  

ترجمه:
بچه‌ای؟ راه رفتن بلد نیستی؟ ها؟ راه رفتن بلد نیستی؟ نی‌نی کوچولویی؟!

توضیح:
کورپَه، در ترکی به بچه‌ای می‌گویند که در قنداق است و اختیار خودش را ندارد!!!

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.