از دوست

امروز
با اینکه حالم چندان مساعد بیرون رفتن نبود، رفتیم دیدنِ نسیم عزیزم که آرام فرصت
را فراهم آورده بود. در کافه‌ی دنج و قهوه‌ای رنگِ اُپرا، ساعاتِ دلپذیری داشتیم
از این جهت که می‌دیدم چقدر وضعیتِ جسمی و ظاهری نسیم با آخرین باری که دیده بودمش
فرق کرده است و از صورتِ قشنگش، نشاط و شوق و سرزندگی ساطع بود. این را نوشتم، که
بگویم نسیم موقع خداحافظی گفت دفعه‌ی دیگر روی پاهای خودش خواهد آمد و شما که این
را می‌خوانی بلند بگو ان شا الله …

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.