سوسن چرا درد دارد؟

درد
نسبتاً کشدار پاهای من، از لحاظ طول زمانی، در حقیقت ارتباطی با ام‌اس ندارد. این
درد، از آبانِ پارسال که در مشهد افتادیم توی برف و سرما بدون اینکه لباس مناسب‌تری
برده باشیم، شروع شد، سرما به مغز استخوانم نفوذ کرده بود. بعد از آن منی که به
خاطر نداشتم زمستان‌ها شلوار پشمی زیر شلوار بیرونم بپوشم، مجبور شدم در هر ساعتی
از شبانه‌روز، از کیسه‌ی آب گرم استفاده کنم تا درد کاهش پیدا کند و اصطکاکی که در
مفاصلم ایجاد شده بود رفع شود که البته ظاهراً شد تا اینکه اسفندماه سال گذشته
فیزیوتراپی را شروع کردم.

به
قدری پیشرفتِ پاهایم عالی بود که برای انجام حرکاتِ درمانی، حریص شدم و بی‌توجه به
درد حین ورزش، حرکاتِ کششی شدیدی به مفاصلم وارد می‌کردم تا اینکه اواخر اردیبهشت،
خستگی مهمانداری و بعد عوارض این کشش‌های حساب نشده، موجب بروز دردهای شدیدتری شد
و عضلاتِ ران‌م را بالکل فلج نمود. عضلاتِ سطحی را به مدد ماساژ و پمادهای رایج و
داروهای ضدالتهاب توانستیم رام کنیم ولی، یک عضله‌ی کوچولو که دسترسی از سطح به آن
مقدور نبود، و به قول خانم قاسمی با وجود کوچک بودن، یک نقطه‌ی کلیدی در بهبود حرکات
است، همچنان گرفته و دردناک ماند. وضعیت بغرنج بود، دردناکی این عضله را
اینطور تصور کنید که تمام پای شما توسط  رشته‌ی باریکی از گوشت و عصب به بدن‌تان وصل است
و هر گونه تحرکی، حجم غیرقابل تصوری از درد را به کل بدن‌تان منتشر می‌کند.

مجبور
شدیم از متوکاربامول استفاده کنیم [البته با مشورت دکتر صحرائیان]. عضله تا حدودی
شل شد و از دردهای شبانه‌ی غیرقابل تحمل‌ش کاسته شد، ولی بی‌حرکتی تقریباً چهل
روزه‌ی هر دو پا، مشکل دیگری به وجود آورده بود و آن کوتاه شدنِ عضلات‌ پای چپم و
تهدید آرتروز مفصل زانوی سمتِ راست‌م بود.

الغرض
که، دردِ حالای من دو از ده [معیار دهی] است. شب‌ها درد کمتری دارم ولی گویا بدن‌م
در طول این مدت شبانه‌های بی‌خوابی، به بیدار شدن‌های نیمه‌شبانه عادت کرده است.
کلاً هوا که تاریک می‌شود و وقت خواب می‌شود، کابوس من آغاز می‌شود: بیدار شدن در
ساعت دو یا سه نیمه شب و بیدارـ‌خوابی تا صبح. به این مسئله، همچنان کوتاهی عضلات
و تهدید آرتروز را اضافه کنید. من این‌روزها این شکلی هستم.

ولی
هیچکدام از این دو دوره‌ی دردناکی پاهایم، ربط مستقیم با ام‌اس ندارد و بیشتر
عوارض محسوب می‌شود به سرما و ورزش‌های شدید.

البته
همه‌ی کسانی که با این موضوع روبرو شدند، مثل دکتر صحرائیان و خانم قاسمی و
چندتایی ورزشکار حرفه‌ای، می‌گویند این وضعیت بسیار خوش‌خیم است و نشانه‌ی روشنی
از بیدار شدنِ رگ و پی خشک شده‌ و تنبل‌شده‌ی یازده سال زندگی با ام‌اس است و
نباید نگران چیزی باشم. البته بیرون گود امر به خرسندی و صبر داخل گودی بدبخت
نمودن کار بسیار ساده‌ای است [مثل سیاسیون ما که می‌گویند مردم از فقر نگویید آخ
مبادا کاخ بهشت‌تان واگذار شود!] اما گاهی کاسه‌ی صبر آدمی لبریز می‌شود و افسردگی
پدرش را در می‌آورد و می‌دانید که من بارها نوشته‌ام حالِ من بستگی تام دارد به
حالِ پاهایم. و گرنه ما هنوز هم شاکریم.

 

این
تصویر عضله‌ی مبارک است که لگن ما را چرخانده است سمتِ خودش و زندگی را به کام ما
تلخ کرده است! [این عضله خم کننده‌ی اصلی مفصل ران است.]

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.