۱.«… همینکه اسباب رنج دختری شدیدnبا او روابط شخصی برقرار کردهاید. هیچوقت نباید کسی را اذیت کرد چون وقتی زنی راnآزردید به او نزدیک میشوید و این برای آزادی از قید تعلق خوب نیست. خانواده وnبرادری و میهن همه از همین جا شروع میشود شبیه ویتنام. صاحب پیدا میکنید و چارهایnندارید جز اینکه اسکیهاتان را کنار بگذارید. دون زیسکیند برونسکی، شاعر معروفnچینی، همان زیسکیند بزرگ که یک قالی بیدزده از دست مبارک شاه ایران گرفته بود، درnیکی از ترنجهای خود که معادل ایرانی مرواریدهای حکمت ژراپنی است و به هوکوسایی یا سوکییاکیnمعروفست میگوید: «هرگز نباید همنوعت را به اندازهی خودت دوست داشته باشی چونnممکن است گرچه همنوع توست، آدم خوبی باشد.» … یک سوکییاکی یا هاراگیری معروفnدیگری … که بچهها خیلی دوست داشتند خیلی خلاصه بود و مفهموش این بود: «زنها وnبچهها پیش از همه». لنی این مروارید حکمت را مطابق سلیقهی خود نمییافت. آن راnبیش از اندازه سیاه و تلخ میدید. اولاً حقیقت نداشت. مثلاً در ویتنام زنها و بچههاnرا پیش از دیگران نمیکشتند. از این گذشته اگر قرار بود که مدام در فکر ویتنامnباشد چه معنی داشت که فرار کند و دفترچه نظام وظیفهاش را بسوزاند. از ویتنام خستهnشده بود. آدم که نمیتواند تمام عمرش با غصه این و آن زندگی کند.»
خداحافظnگری کوپر/رومن گاری/صص. ۵۲-۵۳
۲.nهرکول پوآرو در قسمت «یک دو سگک کفشت را ببند» با خشم به سرمایهدار گردن کلفت آدمکش میگوید:«شماnدر سخنرانیهاتان از صلح جهانی صحبت میکردید؟ ولی من به آن اعتقاد ندارم. من تکتکnآدمها را دوست دارم و احترام میگذارم آقا!»
۳.«حنگnآمد و سید و حاجی شدیم
جنگnرفت و فیلم اخراجی شدیم.»
n
قسمتیnاز شعر پایانی نامه سراسر رنج شاعر و دوست گرامیام آقای اباصلت رضوانی به مثلاًnدهنمکی کارگردان !(+)