از تجارب زیستن ۱۳۹۷/۰۳/۱۲۱۴۰۲/۰۱/۲۱ سوسن جعفریهمه من بستنی قیفی نسکافهای شرکتیام را خوردم. میخوردم تا گره لعنتی بغض و ترس و حیرت را فرو بدهم، نشد. یکآن دیدم گره مثل گلوله برفی بزرگ و بزرگتر میشود و دیگر نمیتوانستم تحمل کنم. بستنی را نیمه تمام گذاشتم کنار. همان دست نخورده ماندن بشقاب صحیح است.