دیروز با دخترها صحبت فرصتهای سوخته بود، یاد خاطرهای افتادم از سالهای خیلی دور. یک روز توی خوابگاه رفتم اتاق لیلا، یکی از همرشتهایهایم که اهل شبستر بود، نشسته بودیم که دختری وارد شد که قبلاً ندیده بودم و گویا همشهری لیلا بود و سال آخرش بود و بلافاصله و بیمقدمه شروع کرد…Continue reading در به در در پی گم کردن مقصد رفتیم*
برچسب: فریبا
چشمهای بسته بازترند*
چند روز پیش خواب دیدم رفتهام ارومیه. اول ترم بود و اتاق را تحویل گرفته بودم، اتاق ۲۱۹ را. قشنگ شماره یادم بود ولی برای کاری رفته بودم بیرون و توی طبقات خوابگاه اسیر شده بودم. میدانستم باید بروم طبقه همکف ولی در طبقه همکف اتاق دویستونوزده نبود و رفتم یک طبقه بالاتر و…Continue reading چشمهای بسته بازترند*
نامههای یوسفآباد
چند روز مانده به عید رفتم اتاق خالی. البته اتاق چندان خالی نیست، اما چون چیزی پهن نکردیم کف اتاق میگوییم خالی. مثل انباری شده بود و دیدن کارتنهای موز جلوی کمد دیواری اذیتم میکرد. از مهدیه خواستم چیزی بیاورد که رویش بنشینم و کارتنهای توی کمد را بگذارد جلویم تا مرتب کنم و…Continue reading نامههای یوسفآباد
آخ
مامان نادره هم رفت. در خاطرم نشسته مهربانیاش و شاخ و برگ داده است یادش درست مثل گیاهی که سالهای سال است به نامش در خانههای ما تکثیر میشود. روحش شاد، یادش گرامی.
سُندس خُضر*
از جایی داشتم برمیگشتم و سه بار با اینکه دربست گرفته بودم ماشین عوض کردم. اولی خراب شد، دومی صندلی عقب مسافر مرد اذیتم کرد. دفعه آخر سوار ماشینی شدم که راننده و دو همراهش خانم بودند با یک دختربچه. التماس کردم مسیر مانده را سوارم کنند. قبل از مقصد با دیدن مغازهای گفتم پیاده…Continue reading سُندس خُضر*
از گفتگوها
فریبای ارومیه بعد از مدتها زنگ زده بود که عکس دستت را دیدم توی فیسبوک که گل گرفتی توش، ناراحت شدم. ناراحتیاش باعث شده بود بعد از سالی/هایی زنگ بزند. که چطوری؟ راه میروی؟ آنقدر از درد و فلاکت گفتم که دیدم نزدیک است پس بیافتد. دروغ و اغراق نبود. فقط آنقدر دیر به دیر…Continue reading از گفتگوها
ال موتیفات
۱. «ماشینی چند متر جلوتر نگه داشت. از کنارش گذشتم و به مژههایم گفتم اشکهایم را همانجا توی چشمهایم نگه دارند، مبادا که بریزند. آن هم در میان این همه آدم. مژهها نتوانستند و اشکها همه ریختند روی صورتم. بلند گفتم مردهشورتان را ببرد.»* ۲. «چشمان تمام بسته» را دیدم. یادم نیست دقیقاً چه سالی…Continue reading ال موتیفات