– نشسته بود گل نسترن
سر نهاده به دامن
نیم نیم نگاهی به سوی وسعت چشمان ملتمس ما مگر؟!
دریغ!
خیال سبز تنش را هزار وهم خراشیده بود
ساکت و صامت
نشسته بود گل نسترن
گریبان چاک
شکسته بود گل نسترن!
نگاه می کردم؛
حبابهای مردمک چشمهای پر رازش
فروغ صبح نخستین نداشت
تنها بود!
گیاه سبز تنش در سیاه چادر غم
و شوکران غمش وانهاده بود به جا
شکسته نسترن ما
فتاده بود ز پا…
م.مجاوری-۴/۵/۷۸