جنوبی‌ترینـ آواز

…سالها

ایستاده ام

زیر سایه خورشید

و به یاد حضورت با سینه ابرها آمیخته ام

و در آغوش پرده های سفید

نیازی با دلت داشته ام

و میان بازوان نسیم

پیچ خورده ام!

و شبها

زیر نور ماه

تن شسته ام

و میان لطیف ترین بازوان

به خواب نازبالشها غنوده ام

و میان بالهای لحافهای گلی

سیری در آسمان داشته ام…

و ایستاده ام

رو به جنوبی ترین آواز

و به یاد حنجره ات

رودهایم را جاری کرده ام

و پرستوهایم را

از میان سبک ترین برف ها

کوچ داده ام

به سوی تو!

و همرنگ قناری ها خوانده ام

و همپای گلدان های سفالی

شکسته ام

و میان قرمزترین شمعدانی ها شکفته ام

و گلبرگ وار

روی ناخن کودکی ها

به سرخی زده ام!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.