آخ!! … پدر.

چقدر صدات زدم؟نگاهت را دوخته بودی به سقف

 اتاق…خواهرم دستش را گذاشت روی

صورتم:صداش نزن!

آخه من که می دونستم صدامو می شنوی…آخه داشتم

 نبضتو حس می کردم…آخه…آقاجون!!!

آقاجون،نمی خوای برام مثنوی بخونی؟…بیا آقاجون

 برام از سعدی بخون،بعدم بپرس سوسن این یعنی

 چی؟…می دونی که بلدم…از رستم بگو…از…

آقاجون،ببین برقا قطع شدن ما نشستیم دور چراغ

 گردسوز داریم تخمه می شکنیم،بیا بشین پهلوی

 داداشی روبروی من از اون قصه های قشنگت

 بگو…یادته یه بار چقدر خندیدم؟ داداش رضا گفت هر کی

 زیاد بخنده زود می میره،از ترسم رومو کردم به

 پنجره که دیگه نخندم…آقاجون…چرا جواب نمی

 دی؟؟

آقاجون؟من دارم میام از مدرسه…از دور نگام کن

 بگو این پسر هم نیست،مرده!!!…این منم

 ها…آقاجون،شاگرد اول شدم معلمم گفته شیرینی ببرم

 کلاس…آخی!!زمین خوردی؟زمستون بود…همه جا

 یخ بود…زمین خوردی؟…

  آی قیز آدین مستانا              گیرمه بیزیم بوستانا

  گورخورام یاغیش یاغا         آبی دونون ایسلانا…

یادته بخون آقاجون،از اون بایاتی هات…آه!

دارم کتاب می خونم،صدام زدی سوسن چه می

 کنی؟گفتم کتاب می خونم…گفتی کتاب منو کی می

 خونی؟…گفتم کدوم کتاب؟…با مشتت زدی به سینه

 ت،این کتابو…این کتاب!

آقاجون…من که دارم می بینم نگاه می کنی…چرا

 جواب نمی دی؟…آخه…می دونم فقط فشارت

 افتاده…اگه سرم زده بودم…داشتم سرم می

 زدم…سوزن رو فرو کردم لرزیدی…آب ریخته بود

 خواهرم توی گلوت خرخر می کرد…قورتش

 دادی،گفتم آها بیداره…باز صدات کردم…گفتن صدات

 نکنم…آخه چرا؟…اگه صدات نکنم که نمی فهمی من

 اینجام…آقاجون آب می خوای بیارم

 واست؟؟…آقاجون…

من که بوسیدمت!…از گونه هات،از پیشونیت…یادته

 سوسن کوچولو بود؟یه روز جمعه،صدام زدی اومدم

 نشستم رو زانوت…گفتی منو ببوس،گفتم

 نه!…پرسیدی چرا؟؟گفتم آخه تیغ داره

 صورتت…گرفتی همه تیغهای صورتتو فشار دادی به

 صورتم…آخ آقاجون…بوسیدمت…بوسیدمت!

می گن صدات نزنم…مگه می شه؟داد می کشم شاید

 بشنوی…آقاجون چرا جواب نمی دی؟…داداش یقه ت

 رو باز کرد که راحت نفس بکشی…داشتی خرخر

 می کردی…من داشتم سرم می زدم…یهو بالا

 آوردی…دستم لرزید…ولش کردم…این یه

 خوابه…دروغه!!!فرار کردم…پایین تخت دیگه

 افتادم…داداش داد زد:مامان تموم کرد!

تموم کرد؟…داشتی هنوز بالا می آوردی…یه نفس

 زدی که سرت کمی بالا اومد،داداش داد زد…من مچ

 دستتو گرفتم…نمی زد…نمی زد…نمی زد…نمی زد!

آقاجون!!!

ببین دارم داد می زنم!چرا جواب نمی دی؟…من بد

 کردم بهت…فقط تو می دونی و من و

 خدا…ولی…اون روزی دستمو گرفتی کشیدی سمت

 خودت،وقتی از پیشونیم بوسیدی…منو بخشیدی؟؟

آقاجون…چقدر صدات کنم؟چرا جواب نمی

 دی؟…آقاجون…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.