ماهِ من!

 تمام فرهنگهای لغت را جستم… معنی نشده بودی…

تمام حنجره ها را جستم… فریاد نشده بودی…

تمام دلها را شکافتم… عاشق نشده بودی…

لحظه ای فرسودم و در خود گره ماندم… دستم روی سینه ام که تاپ تاپ نعره می زند…

تو برابر خدا ایستاده به خورشید می مانستی…

من تمام هلالت را تماشا کردم…

تو بغلم کردی… بالهایت گشود و بلند شدی…

آسمان زیر چشمهای هر رنگت آذین می بست…

به او که رسید من را رها کردی…

آسمان از من عقب می ماند

 و زمین به سویم دوید…

میان تو و باور نبوده ات زمین آغوشم

گشود…

سبزهای نرنجیده که حالا زردی می زدند و سردی آنچه از آسمانت بر من می ریختی…

تو بودی و خدای میانت که مرا میانت گرفتی میان زمین و آسمان!‌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.