زن … زن‌م!

 تا بگویم گوش کن تا بگویم…فکر کرده ای که زن چقدر زیباست؟…تا بنویسم زن و تا بخوانی زن اندامش را متصور می شوی…آیا از این تن لطیف پسندیده تر دیده ای؟

چی …سیاه می نویسم چرا نه؟…بیا تا نشونت بدم…اینجا بنشین تا بهتر ببینی…می خوام همه اش را ببینی تا یادم نرفته شاید بعضی جاهاش یادم رفت بگم یا نشونش بدم خودت ببین…نه؟راست هم می گی توی این همه سیاهی نمی شه دید حتی اگه بگم…سخته دست بکشی روی همه این همه و بدونی چی باعث می شه من سیاه بنویسم…خب!می شه تو یه شمعی،چراغ گردسوزی،فانوسی…یا حالا که دوست داری چراغ قوه ای همراهت بیاوری؟…هرچند چشمام عادت کرده به تاریکی نمی دونم می تونم تحملش کنم یا نه…

_ …
_ …
_ بهتره من برم!
_ …
_ بهتر از این سکوت زجرآوره…
_ …
_ …فعلا”!!!
_ …

بین این همه آب که آخه شنا بلدم نیست نمی دونم شیرینه یا نه چون نباید بنوشم…بهم گفتن ننوشم…مثل اون چی میگن بهش روزه داشتن؟…روزه دار!!!…من که روزه نیستم گفتن ننوشم و حتی فکر هم نمی کنم دلم بخواد بنوشم…تویی که همیشه تشنه ای نه من…چقدر سکوتم زجرآوره…سکوت همیشه زجرآوره؟یا وقتی که می گفتی حتی صدای نفسهات که توی کبودی چشمهای نخوابیده ات زل می زنند به صورتم و عجیب هم جرأت داری هنوز توی این چشمهای سفیدم نیگا کنی نه؟…خب تو جرأت داری من ندارم توی تاریکی بشینم حتی اگه صدای نفسهات بپیچه توی گوشم…توی کله ام…نمی بینم!!!نمی بینم و اصلا” انگار خیلی وقته ندیدم…می خوای بدونی چه شکلیه ندیدن؟؟؟…شکل تو وقتی که کلمه هایی رو که فرار می کنند دستم نمی رسه و سکوت می کنم و تو زجر می کشی و بهتر می دونی که بری….

نگاه کن!

نه اینکه مگه این گلها برای اینه که ببافی توی موهای زن؟…نگاه کن!!!…نه مگه که این همه رنگه که روی همه سفیدیهای بومهای خام نقشش بزنی از زن هم زیباتر مگه گل نیست که وقتی می بافیش به موهای زن زیباترند…گل برای این نیست مگر که بچینی برای دماغش که بویش کند و لبخند بزند شاید…حتی این همه درخت برای این مگه نه که زن پشت تنه های سترونشان پنهان شود؟….ابر…بارون…آسمون…نگاه کن!…حتی کرم ابرشم می دونه خوب که می تنه می تنه می تنه تا حریر فقط به تن زنه که حریره…نرمه…فکرش را بکن که هر چی زیباییه با زنه که تکمیل می شه….فکر کن از زن برازنده تر چیست که خدایی به اون بزرگی بشینه بسازه بسازه بسازه…بگو!!!

تمام دنیا؟توی تن زن!…بردبار و سرسخت هم زیباست و فقط زن بود که خداگونه بر زمین ببین فقط زن است که بارور است….و خدا همه را برای زن بود که آفرید…و خدا اینجاست که می گویم مرد است!!!

…و تمام این زن…برای این بود که تو!آرام یابی!!!…مــــــــــــــــرد!!!

_ …
_ (قطع میکنی…)
_ (قطع می شوم!)

 و سکوت همیشه زجرآور نیست…تا حالا گفتی فکر کردی یه بچه توی شکمت باشه؟…نه!فکر نکردم…

_ …
_ …

سرد………………………….سرد!‌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.