فلسفه‌ی چادر سر کردن یک عدد سوسن!

 

خب! از سوسن بعید نیست هیچ هم که این‌قدر دیر بیاید بنشیند و مثلاً از بگیر و ببندهای مثلاً اخیر بنویسد! آخر سوسن آنقدر مشغله‌ی ذهنی دارد که حواس‌ش نیست همه چیز تاریخ مصرف دارد و وقتی که گذشت، مثل همان قضیه‌ی فیلم سی‌صد مزه نمی‌دهد که! خب … نمی‌دانم اصلاً چرا حالا نشسته‌ام که بنویسم اصلاً این قضیه از کجا آب می‌خورد من مفسر خبری نیستم، سوادم هم خیلی خیلی کم است تا بنشینم و کلی ایسم ردیف کنم که باورتان بشود چیزی سرم می‌شود! خلاصه، حالا دلم خواسته بنویسم!

 

از بچه‌گی هفته‌ی آخر اسفند را دوست داشتم، پدر که از توی انباری بیل و بیل‌چه و شن‌کش را می‌کشید بیرون، قیافه‌ی ناطراز قیچی باغبانی را که می‌دیدم می‌پریدم وسط باغچه و از لابه‌لای پاهای بلند پدر و غر زدن‌های برادرهایم، فرز رد می‌شدم و دم کرم خاکی‌ها را می‌گرفتم و می‌انداختم جلوی جوجه‌های زرد رنگ داداشی، قورت‌شان که می‌دادند و میان نوک‌های کوچولوی‌شان کش‌شان که می‌دادند و نصف‌شان که می‌کردند، لذت می‌بردم. لذتی که هنوز هم، وقتی خاک باغچه را، پدر که نیست زیر و رو می‌کنم سراغ‌م می‌آید … و وقتی که امسال علی‌رغم مخالفت برادرهایم چهار پنج تا از درختان حیاط را بریدم، حالا که بال و پر گرفتن درخت‌های دیگر و بته‌های گل سرخ‌هایم را نگاه می‌کنم می‌بینم می‌ارزید. علف‌های هرز را که از ریشه می‌کشم بیرون، یا شاخه‌های بی‌ثمر را می‌بُرم، به این فکر نمی‌کنم که دموکراسی این نیست!

 

آنچه من با گذشت این همه سال، آموخته‌ام این است که همیشه این مردها بوده‌اند که برای ما زن‌ها دستور‌العمل و پروتکل و ایسم تعیین کرده‌اند! همان ده سال پیش که در جواب دوستی که مرا برای ملحق شدن به جرقه‌ی فمینیست‌ها دعوت می‌کرد گفتم که من در ز‌نانه‌گی خودم می‌مانم و به ایسم‌های مرد درآوردی ملحق نمی‌شوم! حالا اگر کسی می‌تواند به من ثابت کند که دست هیچ مردی پشت سر این ایسم مزخرف پرتمتراق نیست!!

 

از ابتدای تاریخ، این مرد بوده که نوع پوشش را انتخاب کرده است. از همان قایم شدن آدم و حوا پشت درخت توی بهشت کذایی بگیرید تا همین روزهای اخیر، این آقای مرد بوده است که زن را موظف به نوع خاصی از پوشش کرده است که «مرد پسند» باشد! از تاریخ زیاد خوش‌م نمی‌آید ولی در کتابی از موریس مترلینگ بود به گمان‌م که در مورد فراعنه‌ی مصری نوشته بود ز‌ن‌ها مصری خصوصاً کنیزان دربار موظف بودند طوری لباس بپوشند که شهوت مردان را برانگیزند! در انتهای همان کتاب ـ که اسم‌ش یادم نیست ولی مطمئن هستم مورچه‌هایش نبوده ـ در تشریح محاکمه ژاندارک، در توصیف لباس مردانه پوشیدن ژاندارک، از چشم‌پوشی مردان از همان رسالت عظیمی می‌گوید که برای نجات فرانسه‌ی فراموش‌کار قبل از آن چونان امری الهی و ملکوتی پذیرفته شده بود. ز‌ن‌های که به دلیل پوشیدن لباس‌های مردانه محاکمه شده‌اند کم نبوده‌اند، اما چرا زن‌ها علاقه‌مند به پوشیدن لباس مردانه بوده‌اند؟! چه چیزی در نوع لباس مرد وجود دارد که من به عنوان یک زن گاهی مایل به امتحان آن می‌شوم؟!

 

اصلاً چه کسی از همان ابتدا مد کرد که مردها موهایشان کوتاه باشد یا زن‌ها موهایشان بلند؟ و شاید هم برعکس؟! … تاریخ دگرگونی پوشش از اعصار گذشته را که مرور کنید، این کوتاه و بلند شدن لباس‌ها و موها، همه‌اش زیر سر این مردها بوده است. این شوخی نیست، مزاح نمی‌کنم، اما، حتی وقتی رضاشاه آمد که کشف حجاب کند! باز هم همین مردها بودند که به غیرت‌شان برخورد و خیلی‌هاشان توی خانه‌هاشان بساط حمام چیدند که زنها‌شان یک‌وقت مجبور نشوند بدون حجاب و برای شستشو از منزل خارج شوند! به همین راحتی و کمی تیزی و چابکی حتی می‌توانید ببینید تعداد مردهای معترض به این بگیر و ببندها بیشتر از ز‌ن‌ها است. آن همه جوش زدن‌هاشان برای خاطر خودشان است نه خواهران دینی‌شان! خودخواهی کودکانه‌ای است که بد چنانی تمایل دارند به دموکراسی و فمینیسم و ابعاد سیاسی بکشانندش! این مردها آنقدر ضد آزادی هستند که حتی اجازه نمی‌دهند زن‌ها خودشان از چیزی که به گمان‌م اگر مردها صلاح دیدند، حق خودشان بدانند دفاع کنند. چیزی که اصلاً سرو ته‌ش شبیه هیچ کرباسی نیست!

 

داریم خودمان را گول می‌زنیم! داریم ادای تمدن و آزاداندیشی و منورالفکری‌مان را به رخ هم می‌کشیم! اطوارهایی ضعیف و بی بنیه از آدم‌های متشخصی که اگر از ایشان بپرسید واقعاً چیزی برای بیان ندارند. حمله به اعراب و جهالت‌شان و تعمیم آن به وضعیت کنونی کشور، برآشفتن اذهان و برانگیختن غیرت خفته‌ی مردها … سیاه بازی است … توهین به دین و کتاب و پیغمبر، مثل کوچولوی شروری که تا مچ‌ش باز می‌شود به ننه بابای مادر پدر خودش هم رحم نمی‌کند شرم‌آور است! و تمام اینها به این دلیل است که هیچی از هیچی نمی‌دانیم!

 

همیشه آدمی که احساس ضعف و درمانده‌گی می‌کند به فحش و فحش‌کشی پناه می‌آورد، حتی خود من هم ممکن است گاهی از این حربه استفاده کنم و تنها دلیل‌ این رفتارم را هم خوب می‌دانم! چون کار دیگری از دست‌م برنمی‌آید، اگر می‌توانستم منطقی‌تر و معقول‌تر برخورد کنم، مثل انسان رفتار می‌کردم!!! ـ حالا یکی ثابت کند فحش دادن مختص انسان است یا حیوان؟!

 

عدم کفایت در شناختن و عدم صلاحیت در شناساندن، همواره تبعات ناگواری به همراه داشته است. دشمنی که نمی‌شناسیم‌ش بیشتر از دشمن آشنا می‌ترساندمان، از دوست آب زیر کاهی هم بیشتر می‌ترسیم! خب! حالا که شناخت ناکارآمدی از اسلام و محمد و علی داریم، در این آشفته بازاری که نمی‌گذارند ما با نگاه کردن به برآمدگی‌های تن زن‌های مردم کیفور شویم، دم دست‌تر از آنها برای دشنام دادن و افترا بستن؟! وقتی من دوست دارم تن کش آمده و ورقلمبیده‌ی (…)‌آور دخترکان را تماشا کنم و هر روز مانتوهاشان را کوتاه‌تر و تنگ‌تر می‌کنم و پاچه‌ی شلوارهایشان را می‌دهم بالاتر و روسری‌هاشان را کوچک‌تر و چارکی‌تر می‌کنم، حالا که دوست دارم لب‌هاشان را برایم گوشتی کنند و گونه‌هاشان را بترکانند و ابروهایشان را بر حسب علاقه‌ی من هردمبیلی‌تر کنند، خب! توی بی سواد امّل مرتجع و کهنه‌اندیش و عرب جاهلی دختر زیر خاک کن عوضی چیکاره‌ هستی؟! حالا که این‌قدر دیل‌بیل‌مز شده‌ای، من هم به مقدسات تو فحش و بد و بیراه می‌گم تا بسوزی!!!

 

خب! بازی اشکنک داره، سر شکستنک داره! … حتماً منی که چادر سر می‌کنم، یک نقص ژنتیکی بغرنج و شلی و لنگی چندش‌آوری دارم که نمی‌گذارد مانتوی کوتاه و تنگ بپوشم و شلوار کوتاهی پایم کنم و مچ لاغر و نزارم را بندازم بیرون که … و موهای تُنُک و بی‌حالت‌م را رنگ کنم و ژلی‌اش کنم و روسری کوتاه مسخره‌ای را درست وسط کله‌ی بدترکیب‌م ببندم و موهای کوتاه‌م را طوری دم‌اسبی کنم که مثل دم خروس و بوقلمون موقع جفت‌گیری بالا بیاید و پشت گردن‌م عین … بزند بیرون و چون لابد پول ندارم، نمی‌توانم بدهم دماغ‌م را عمل کنند و توی لب‌هایم را باد کنند و فوت کنند توی گونه‌هایم و هیکل‌م را ز‌ن‌هاه‌تر و مردپسندتر کنند؟! دیگه نه؟! … ها! شاید همین است دیگر … خدا بهتر می‌داند لابد! البته بستگی دارد به این‌که چطور خدایی داشته باشی، هوم؟!

 

برای همین است که چادر سر می‌کنم؟! … هوم!!

 

من موافق این بازی‌ها نیستم! نه آن موقع که آقای خاتمی کاری را که رضاشاه با همه قلدر بازی‌هایش نتوانست به ثمر برساند را با زبان- ‌بازی‌هایش به انجام رساند و نه حالا که برای فراموش کردن ماجرای جوجه خروس‌ها، علم قوچ‌علی بازاری برپا کرده‌اند! خلاصه … از این دست بازی‌ها زیاد است … فقط خواهش می‌کنم با این خدا و پیغمبر بی‌نوا کاری نداشته باشید … نه قسم پیغمبری را می‌خواهند و نه دشنام پیغمبری‌تان را … اگر مرد هستید، بگذارید ما زن‌ها خودمان برای خودمان تصمیم بگیریم و اگر نه! جان همه‌ی منی‌های آویزان مردی‌تان، دست از سر دین و کتاب و خدا و پیامبرش بردارید!

                                           ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* داستان‌واره! به نقل از سیاوشون!

** من عادت ندارم زیاد حرف بزنم! عادت ندارم وقتی حرف می‌زنم یا به حرف کسی ـ خصوصاً اگر مرد باشد‌ ـ گوش می‌دهم توی چشم‌هایش نگاه کنم! من اصلاً دوست ندارم کسی به من علاقه‌مند بشود و بعد بزند لت و پارم کند! اگر روزی مرا دیدید و متوجه شدید که چقدر رفتارم غیراجتماعی است هول نکنید! … چون من مرد دیگری را دوست دارم!!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.