دعوت شدهام از «رسانههای جمعی» بنویسم. از اینکه از دیدگاه ِ من، یک رسانهی جمعیی آرمانی چگونه میتواند باشد. یعنی از رسانهی به اصطلاح ملی، چه انتظاراتی دارم؟ +
قرار است از «دیدگاه» ِ من باشد.
قرار است از رسانهی «جمعی»ی ِ«آرمان»یام بنویسم.
ابتدا اینکه: بچهتر که بودم، رسانهی جمعی برای من، یعنی ابزاری که وقتهایی «کارتون»های نوستالژیک پخش میکرد. یا هم تودهی انباشتهی روزنامهها و مجلات قدیمی و جدید بالای کتابخانهی برادرم. زمانی رسانهی جمعی در ذهن ِ من، تصاویری بود که نمیتوانستم خطوط و کلمات پیرامونشان را بخوانم. «تصاویر» از مجموعهای عظیم از «داده»های دنیایی که بیش از آنچه بتوانم، از من [جهان ِ من] پیش افتاده بود.
شاید، همان زمان ِ اندکی که از رسانهی «ملی» نصیب ما بچهها شده بود، باعث شد تا زیاد پایبندش نشوم. اما، عطشی سیریناپذیر داشتم برای خواندن. خواندن. و آموختن.
سپس اینکه: برای صحبت کردن از «دیدگاه» باید وسعت آن را، کیفیتش را و گسترهای که در بر میگیرد را ارزیابی کرد. ــ تا انتظاراتم معقول باشد ــ دیدگاه ِ ما، چقدر مجال «رشد» داشته است؟ چقدر زمان صرف ِ «ارتقاء» آن کردهایم. چقدر «آموختهایم» تا دیدگاهی «مستقل» داشته باشیم؟ چقدر وابسته هستیم به تقلید از دیدگاه ِ جمعی یا فردی [از بیرون]؟
چقدر برای ما مهم است که دیدگاه ِ ما، چه تأثیری بر دوام یا گسست ِ روابط عمومیمان دارد؟ این تأثیر، چه پیامدهایی به دنبال دارد؟ چقدر درگیر ِ روابط هستیم تا فرصت بازسازی، ترمیم یا ترک و قطع ِ روابط را مغتنم بدانیم یا نه؟
و دیگر اینکه: در زندگیمان، اصولاً فردگرا هستیم یا «جمعگرا»؟ چقدر دوست داریم «همرنگ» جماعت باشیم یا علاقمندیم دیگران را «همرنگ» خودمان بکنیم؟ معیارهای جمعی تا کجا در افکار و عملکرد و تصمیمات ما «نفوذ» دارند؟
و: چقدر به عنصری یا عناصری با عنوان «فیلتر» اعتقاد داریم؟ آیا هرگز به شناساییی این عناصر در زندگیی شخصی و اجتماعیاتان فکر کردهایم؟ و هرگز به این نتیجه رسیدهایم که فیلترها، از عناصر «کلیدی»ی استقامت یک «آرمان» است؟
یا اینکه: تعریف ما از «آرمان» چیست؟
رسانههای جمعی شاید، از معدود ابزارهایی باشند که تقریباً پیشرفت و گسترشی همگن در جهان داشتهاند. در زمان ِ حال، کم هستند مناطقی که به حداقل دو یا سه ابزار رسانهای دسترسیی «دائمی» نداشته باشند. با این تعریف، میشود به «نقش» این ابزار و «علت» این رشد همگن و سریع پی بُرد.
در عصری که به عصر ارتباطات موسوم شده است، نمیشود احساس امنیت کرد. این عدم احساس امنیت میتواند موجب درگیریهای ذهنیی شدید فردی و جمعی بشود. احساس خلاء امنیتی باعث گسست اعتماد میشود. در دنیایی تا به این پایه درگیر کنشهای روانی، استرسهای بصری و شنیداری، نمیشود خوب فکر کرد. نمیشود «مستقل» بود. در عصری که حتی انتخاب مایع ظرفشویی، کریپس، برس و خلال دندان ِ من، توسط رسانههای جمعی «کنترل» میشود، صحبت کردن از «یک رسانهی جمعیی آرمانی از دیدگاه ِ من» بیشتر شبیه موضوع انشایی است که از سالهای دور آشنای تمام نسلهای بشری است: «علم بهتر است یا ثروت؟»
البته، من هم دوست داشتم صاحب یک «خانوادهی آرمانی»، «جامعه آرمانی»، «جهان آرمانی» و بالطبع، «رسانهای آرمانی» باشم. ولی این وقتی امکانپذیر خواهد بود که تعریف «ثابت، جامع و مانعی» از این کلمه را در دست داشته باشم. «آرمانی» یعنی چه؟ این تعریف را چه کسی، چگونه و از چه طریقی ثابت خواهد کرد؟ این «من» چه طیفی را با چه کمیت و کیفیتی در بر میگیرد؟ و مهمتر از همه، در چه بُرههی زمانی قرار است این تعریف، عملی بشود؟ آیا «من» آرمانی شدهام تا «جمعی» آرمانی بسازم و در این جمع آرمانی، به «ارتباطاتی» آرمانی برسم؟
من، به عنوان یک شخص کاملاً معمولی که هیچ تعریف کامل و مانعی از آرمان [هنوز] نه شنیدهام و نه خواندهام، نمیدانم یک رسانهی ارتباطیی آرمانی چه شکلی است؟ من نوشتارهای دوستان را تا جایی که شدهاست خواندهام. حرفهای «قشنگی» هستند. رویاهایی شیرین. آرزوهایی دوردست. ولی در تمام این نوشتارها، رگههایی از «خودخواهی» پیداست. یک نوع شریف از خودخواهی. ولی این خودخواهیهای شریف، وقتی به مرحلهی «عمل» میرسند دیگر همان شرافت و نجابت را ندارند. زیرا، انسان ذاتاً موجودی است «طمّاع». حتی این «بازی» هم نوعی طمعکاری است. نوعی القاء خودخواهی.
من هیچ ذهنیت آرمانی از یک رسانه جمعی ندارم. نمیتوانم تعریفی منطقی و اصولی از یک رسانهی جمعی منصف و شریف ارائه بدهم. زیرا، برخلاف آنچه شاید، در ابتدای پیدایش حتی ایدهی یک همچون ابزاری، مقرر شده بود، این رسالت بشری هرگز به اصول اخلاقی واقع نشد. واقعیت غیر قابل انکار این است که این ابزار چه بخواهیم و چه نخواهیم «قدرتمند» است. زیرا، ابزاری است که پی و بنمایهاش «ثروت» است. و ثروت ذاتاً پدیدآورندهی قدرت است. و قدرت همیشه مدافع صاحبان «ثروت» است. [این ثروت الزاماً مادی نیست.] و از آنجایی که نزاع بنیبشر همواره بر سر تصاحب «ثروت» و بالطبع «قدرت» است، در این میان همیشه یک نارضایتی دائمی وجود خواهد داشت. یا بهتر است بگوییم «نارضایتی از صاحبان ثروت/قدرت هرگز از میان نمیرود بلکه از تودهای از افراد به تودهای دیگر از افراد منتقل میشود!» به همین راحتی! میشود نتیجه گرفت زمانی میشود از یک رسانهی ارتباط جمعی «آرمانی» صحبت کرد که تمام ِ تمام ِ ثروت/قدرت موجود در جهان به مقدار و حد «مساوی» و برابر و «همگن» تقسیم شده باشد. و این تقسیم باید به گونهای باشد که افراد را «اشباع» کند. به حدی که دیگر به فکر تصاحب «نانو ذرهای» بیشتر از ثروت و قدرت به ذهنش خطور نکند. و این خود مسبب مشکل دیگری میشود: «چه کسی» صلاحیت دارد این تقسیم را انجام بدهد؟ این صلاحیت توسط کدام مقام معتبر ِ جهانشمول تعیین میشود و ارزیابی و کنترل میشود؟! و و و …
در چنین جهان قاراشمیشی، که نمیتوانم به آنچه «آرمان» من است برسم، چه فایده دارد که در موردش گزافهگویی کنم؟ بهتر نیست به جای این بازیها +، بروم سراغ «فکر» و «اندیشه»ی خودم؟ که بسطش بدهم، که به رشدش کمک کنم؟ مستقل بپرورمش؟ آنقدر که به سرعت تحت تأثیر القائات و تلقینات روانیی این ابزار عجیب قدرتمند قرار نگیرم؟ مقهورش نشوم؟
چرا! این بهتر است!
من هیچ انتظاری از رسانهی ملی ندارم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* من هم به نوبهی خود شخیصم، از آیلار و احمدرضا و نگار (آ مثل کلمه) دعوت میکنم در این بازی شرکت کنند. و از کدئین و قصههای عامهپسند هم دعوت میکنم تا در کوتاهترین جملهی ممکن از انتظار خودشان از رسانه ملی بنویسند. لطفاً.