« اشعری … نظر معتزله در مورد اختیار را نمیپذیرد زیرا خدا را برانگیزندهی رفتار ما میداند ولی با این دید اهل حدیث نیز سازگار نیست که انسان سهمی در رستگاری خود ندارد. راه حل او اندکی بغرنج است: خدا کردارهای ما را میآفریند ولی آزادمان میگذارد که خود شایستگی یا ناشایستگی برای آنها کسب کنیم. …»
خداشناسی از ابراهیم تا کنون/کرن آرمسترانگ/ص ۱۹۶
خدایا رحمتی کن!
نجوا کنم «یعنی که گنه را به جز این نیست بهانه؟» یا باور کنم قد تبین الرشد من الغی؟ یا بشنوم دور میشوی از قومی که دوری میجویند. پرده میافکنم بر رخسارم که نبینیام؟ یا حصاری شدهام میان خودم و خداییات؟ یا چشم فروبستهای از تماشای من؟ یا دل بریدهای از تمنای من؟ زبان بریدهام از ذکر تو. دست کشیدهام از تو. دست کشیدهای از من. میگریزم و باز در برابرت. بیزارم و باز در دلم. خداوندی که تویی، شیداییام. حیرانیام.
راجعون را میپسندی که دنیای پریشانی آفریدهای انتهای هر سویش تو باشی؟ چگونه بگریزم از دنیایی که تماماش تویی؟ چگونه نباشم که نیستم؟ چگونه باشم که هستم؟
خدایا رحمتی کن …