یا نعم‌الوکیل!

اشتباه کرده بودم می‌دانی؟

تو هیچ کجا نرفته بودی. اصلاً نرفته بودی. من بودم که نیامده بودم. نرسیده بودم. تنبلی کرده بودم. یادم رفته بود. یادم رفت که تو هر روز عصرها، می‌نشینی همان جای همیشگی. روی همان نیمکت سبز چوبی پشت مجسمه. با همان پیراهن راه راه آبی. بازوهایت را جلوی سینه‌ات به هم گره زده‌ای و چشم دوخته‌ای به استخری که حالا دیگر حتماً خالی‌اش کرده‌اند تا آب‌اش یخ نزند. هوا حسابی سرد شده است. احتمالاً نیم پالتوی عسلی‌ات را پوشیده‌ای و شال گردن سفیدت را سفت دور گردن‌ت بسته‌ای و چانه‌ات را فرو کرده‌ای داخل یقه‌ی پالتوی‌ات. یا هم پالتوی بلند بلند سیاه رنگ‌ات را. پایت را انداخته‌ای روی آن یکی. آره هوا سرد شده‌ است.

اشتباه می‌کردم می‌دانی؟

این من بودم که آمدن را پشت گوش انداختم. یادم رفت تو هنوز منتظری. سرگرم شدم. سرم گرم شد. گرم ِ درد و رنج و دلتنگی. گرم ِ عشق و دوستی و خیانت. گرم ِ دو رویی‌ها و نفرت‌ها. سرم گرم شد و فراموش کردم تو از آینه لبریزتری. از آب زلال‌تر. فراموش کردم کجای بودن‌ات ایستاده‌ام. یادم رفت نازنین. یادم رفت. تن‌ام را آزردم می‌دانی؟ زخم خوردم می‌دانی؟ همه‌ی زخم‌ها خوب نمی‌شوند می‌دانی؟ زخم‌هایی هستند که می‌مانند. دهان باز می‌کنند. چرک می‌کنند. ملتهب می‌شوند. داغ می‌شوند. زخم‌هایی هستند که سنگین می‌شوند. زشت می‌شوند. می‌دانی؟ می‌دانی!

اشتباه کردم می‌دانی؟

یادم رفت دنیایی که به زیستن در آن عادت کرده بودم، با دنیایی که به سویش گریختم فرق دارد. آدم‌هایش به زبان دیگری صحبت می‌کنند. قوانین دیگری بر آن حاکم است. جور دیگری سود می‌کنند. جور دیگری واکنش نشان می‌دهند. جور دیگری معامله می‌کنند. با سنگ‌های دیگری وزن می‌کنند. زرنگ هستند. زرنگی‌اشان هم طور دیگری است. فرق دارد. یادم رفت من از دنیای دیگری هستم. یادم رفت نمی‌شود. نمی‌شود با آدم‌هایی که افکاری متفاوت دارند، ایده‌های متفاوت، آرمان‌های متفاوت و معیارهای متفاوت، متفاوت زندگی کرد. یادم رفت زمین‌ام می‌زنند و پا روی هستی‌ام می‌گذارند و می‌گذرند. یادم رفت در دنیایی با قوانینی که جوری دیگرند، نمی‌شود پیش رفت. دیوار می‌کشند. درها را، پنجره‌ها را، دریچه‌ها را می‌بندند. زمین‌ام زدند می‌دانی؟ زخمی‌ام کردند می‌دانی؟ ‌می‌دانی!

اشتباه می‌کنم می‌دانی؟

خودم را عقب کشیدم. خودم را کشاندم عقب. نفس‌ام بند آمد. چیزی با تمام سنگینی‌اش بر من فرو ریخت. دنیا بود یا آسمان. غم بود یا اندوه. سنگین بر من فرو ریخت. درماندم. خودم را کشاندم عقب مستأصل. زخم خوردم. زخم‌ها گاهی زشت هستند. سنگین. زخمی‌ام کردند می‌دانی؟ زخم‌ها گاهی خوب نمی‌شوند. طول می‌کشد. تا می‌آیند خوب بشوند، بهانه‌ای هست، یادی، خاطره‌ای که می‌سایندشان. سر باز می‌کنند. عفونت می‌کنند. چرک می‌کنند. نشد که بلند شوم. نشد که بتوانم بلند شوم. هر بار، سنگین‌تر بر من فرو ریخت. سهمگین‌تر. افتادم. افتاده‌‌تر. گوشه‌ای ماندم. درماندم. عقب‌تر کشیدم. گوشه‌گیر تر. گوشه‌ای گیر کردم. زمین‌گیرم کردند می‌دانی؟ می‌دانی!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* می‌گویم کاش می‌مُردم. کاش بمیرم. می‌گوید چه شده است که اگر بمیری بهتر است؟ می‌گویم شرافتم را از دست داده‌ام. می‌گوید شرافت را می‌شود برگرداند، فقط باید زنده بمانی. می‌گویم زخم‌هایی هستند که می‌مانند. خوب نمی‌شوند. داغ ننگینی می‌شوند بر روح‌ات. سنگین. می‌گوید بمیر تا بفهمی که اشتباه می‌کردی! ولی دیگر تمام است آن‌وقت!

فکر کردی فرشته‌ای یا فکر کردی آدمها فرشته‌اند؟ آدم اشتباه می‌کند بابا …

آخ هادی … ولی من فرشته‌ات بودم … از فرشته‌ پاک‌تر (+)…

** می‌گویم خدایا! از ندانسته‌هایم نگذشتی … از دانسته‌هایشان می‌گذری؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.