من ترانه! ۱۵ سال داشتم!

آن موقع، تماشای «من ترانه، پانزده سال دارم!» یک‌جور ساختارشکنی‌ متبسم بود. متبسم از آن جهت که می‌گفتند ترانه، شاگرد امین تارخ است و بعد آدم‌هایی مثل مهتاب نصیرپور هم توی فیلم بودند. اصلاً فیلم یک‌نوع جنگ نرم بود. دختری، با محرمش بوده و از او باردار شده بود که نباید می‌شد! بعد هم با بردباری، برای فرزندش سجل گرفت. نمایش این سرسختی البته شیرین بود.

بعدش، ولی خوب … بودند فیلم‌هایی از این دست. نه تا این حد متبسم. مثل به گمان‌م «شوکران» و الی آخر. فرزندان ناخواسته. ولی نه تا این حد ملموس و ممهور و مقهور.

حالا، به مدد «فضای باز فرهنگی‌ ایجاد شده در رسانه‌ ملی»، با فکین دمرو، [بله! دمرو!!!] شاهد رونمایی از مفسده‌ای هستیم که می‌تواند فتح‌البابی باشد فرخنده برای مهار و جذبِ بینندگان فارسی‌زبان شبکه‌های مسـ.تهجنی مثل «فارسـ.ـی وان!» لابد. یعنی شماها گمان می‌کردید کار «بیتا» که به آنجا کشید و سعید خان؛ فحشش داد و به آغوش گرم خانواده بازگشت، تنها دلیلش غیر از این بوده که قرار بود تا در خاندانی اسم و رسم‌دار، دست بر قضا دختر و پسرعمویی بعد از محرمیت چهارساله، کار دست خودشان و خانواده‌هایشان بدهند؟! یعنی واقعاً هنوز امیدوارید به «غیرمنتظره‌ها»؟

خوب البته، خیلی خوب است. به قول امیر اینطوری خیلی خوب است. البته توضیح هم داد که چرا خوب است، من نه که همزمان داشتم Adobe reader برایش زیپ می‌کردم و از طرفی زُل زده بودم به این صورت نمکین خانم علیدوستی و هی این شوک در رگ‌هایم بالا و پایین می‌رفت، این است که دقیقاً یادم نیست چرا گفت خوب است. فقط متوجه این نکته بودم و هستم که «خوب نیست!»

البته، بازبینی مسئله و کنکاش و ایجاد محور بحث، کاری نیست که در این لحظه، مرا واداشت تا بیایم و رسماً از این تریبون، این واقعه‌ فرخنده را تبریک بگویم و دعاگوی سناریونویسان و برنامه‌ریزان فرهنگی‌ کشورم [ایران به گمانم] باشم، همچنان، بلکه به یقین «آب در هاون» کوفتن است و چه بسا، آب در آسیاب دشمن ریختن که عمراً من یکی از عهده‌اش بربیایم. فلذا، به همان تبریک و تهنیت قلبی بسنده می‌کنم و در حالی که روی زمین می‌نویسم:«زمین دور خورشید می‌چرخد» حکم ِ دادگاه را گردن می‌نهم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* راستی نیلوفر! پرسیده بودی سال دیگر چه فیلنامه‌ای خواهند نوشت برای این بابا «استخری»؟ یادم رفت بنویسم. بین خودمان بماند و جایی بروز نده، قرار است سال ِ دیگر استخری در نقشی مشابه با بازی متفاوت و نکش مرگ من، خودش کار «گیتا» [نقش مقابل اش در سریال چنگ‌نوازان که سال دیگر تابستان شاهدش خواهیم بود] را بسازد و ببرد بیاندازدش توی بیابان‌های اطراف کرج!

** چرا این ساختارشکنی‌ها، همیشه متقارن می شوند با حضور «امین تارخ»؟! چرا من یک زمانی از بازی این مرد لذت می‌بردم و حالا، از تماشای آن غیض الکی‌ توی چشم‌هایش و صورت فلج‌ش یخ می‌زنم؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.