اول اینکه :از این عکس زیباتر؟
دوم اینکه: داشتم میگفتم اسم اعظم حک شده است پشتِ نگین انگشترم. گفت نباید موقع رفتن به دستشویی، دستت باشد. گفتم واه! آنوقت نباید اصلاً بروم دستشویی، چون روح خدا در کالبد من است! گفت دقیقاً، ولی نه به این معنا. اینکه میگویند روی آیات قرآن و اسم خدا و … دستِ بدون طهارت نباید زد، برای آموختنِ همین مهم به توست که با جسم بیطهارت، بندِ روح ِ قُدسی نشوی!
داشتم میگفتم که چقدر شده است فراموش کردم چیست در اندرونِ من. فراموش کردهام، که دست آلودهام، پای کشاندهام، چشم دوختهام، لب گشودهام، «فکر» کردهام به هر آنچه ناپاکیست … که میدانستهام و همین «میدانستهام» است که کار را سختتر میکند … که کاش نمیدانستم و جز این نمیدانستم که چیست در اندرونِ من، بی اینکه فراموش کنم.
گفت:«یعنی که گُنه را به از این نیست بهانه!»
سوم اینکه: من عاشق آن انگشتر با نگین پهن قرمز رنگ دختر هنرپیشه سریال جدید ِ پلیسی «روز قبل» هستم. دیدهاید؟
چهارم اینکه: من مراتب سپاسگزاری را از همشهری گرامیام دارم که آن «مثلث متبسم» را کشیده است روی دیوارهای شهر من!
پنجم اینکه: اینها را بخوانید!
۱. دایرههای قرمز روی گونه کلینتون! (+)
۲. به کوری چشم کفتارها (+)
۳. وسواس همچون مهارت (+)
۴. رویای نوشتن/رابرت ژیرو/ مژده دقیقی (+)
ششم اینکه: این فیلم، آخرش، آخر ِ شب، اشکِ مرا در آورد …