دیشب، نیمههای شب از خواب بیدار شدم. تمام خانه در تاریکی مطلق بود، دیگر مثلِ خانهی پدری که حتماً باید کورسوی چراغ خوابی باشد، جز نور محو چراغ کوچه که از میان تار و پود پردههای ضخیم میپاشد، هیچ روشنی نیست. بلند شدم، راه افتادم و با خودم فکر کردم چرا نمیترسم؟ همهاش چون خانه بزرگ نیست؟ یا چون تنها نیستم؟ مگر قبلاً با مادر نبودم؟ بعد فکر کردم تو هم آن شب از تاریکی ترسیده بودی. فکر کردم وقتی تنها هستیم، ذهنِ ما دنبالِ یک حضور دیگری میگردد. حضوری که از تنهایی رهامان کند. تنهایی وحشتناک است. بعد هی از خطاهای بینایی، شبحی میسازد: یک حضور ناواقعی. ولی چون میخواهد باور کنیم که تنها نیستیم، طوری واقعیاش میکند که شک نمیکنیم کسی با ماست، که در واقع نیست. از جنس ما نیست. هر چیزی که از جنس ما نباشد، ایجاد خوف میکند، بنابراین میترسیم و بعد سعی میکنیم خیال کنیم که نیست، ولی ذهنِ آدمی به قدری نیرومند هست که وادارمان میکند علیرغم وحشتمان، باور کنیم که تنها نیستیم. شاید چون ذهنِ ما بنا به تجربه دریافته است که ترس از حضوری ماورایی، به مراتب بهتر از تنهایی است.
بعد نمیدانم چرا یاد R افتادم. R یک شخص نیست، یک حرف است. تلفظش منظورم است. یادِ تلفظ R افتادم. یک آن خیال کردم تلفظش «آر» نیست. چیز دیگری است. درست مثل H که یک عمر گفتیم «هاش» و بعد فهمیدیم که «هاش» فرانسوی است و باید بگوییم «اچ»! نکند «آر» تلفظ فرانسوی R باشد و من اشتباهی «آر» تلفظش میکنم؟ عینِ EKG که شد ECG! اصلاً چه کسی مطمئن است که تلفظ R، «آر» باشد یا تلفظ H، «اچ»؟ شاید باز هم اشتباه میکنیم؟ افتادم در سیکلِ عدم قطعیت! کنارت دراز کشیدم، و به این فکر کردم که تمام این همه فکر، دقیقاً دو دقیقه طول کشیده بود. شاید کمتر. ولی نه بیشتر. بعد قبل از اینکه خوابم ببرد فکر کردم که چطور مغزمان قدرت دارد اینطور سریع حولِ محور چنین مباحثی که هرگز بهاشان فکر نکرده بودم، بچرخد و به جواب هم برسد؟
راستی! R را چی تلفظ میکنید؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاید به خاطر این باشد که دیشب شروع کردیم به همخوانی «هابیت» از مجموعهی «ارباب حلقهها»، هوم؟