مادر زمین!

خوب البته نزدیک است بروم تبریز و خانه‌ی پدری. بعد یادِ سال‌های دانشجویی‌ام می‌افتم در ارومیه که خیال می‌کردم «چقدر دور» شده‌ام از شهر و خانه. وقتی اتوبوس نزدیک می‌شد به تبریز و خاکِ سرخ‌اش نمودار می‌شد، بوی خاک‌اش را می‌شناختم. بوی هوایش را. حتی مزه‌اشان را. دلم به تاپ تاپ می‌افتاد که می‌روم خانه.…Continue reading مادر زمین!

خوابِ بد!

خوب حقیقت این است که خوابِ بد دیده‌ایم. یعنی هم من، و هم آقامون. البته من برای آقامون تعریف نکردم چون آن‌طور که پریشان از خواب بیدار شد و گریه کرد دل‌م تاب نیاورد بگویم که من هم خوابِ همچین خوبی ندیدم. مادرم همیشه می‌گوید که خوابِ بد اگر دیدی، برای آب تعریف کن، برای…Continue reading خوابِ بد!

خشونت انگلیسی خوشگل‌تر از خشونتِ ایرانی است!

میم دختر خانم دکترمان بود، آن موقع که من تازه استخدام شده بودم، یعنی اواسطِ سال ۷۹، هنوز سه یا چهار سال داشت. خوشگل نبود، صورت‌اش گرد بود و خوب، دختر خانم دکتر بودن، دقیقاً عینِ همسر دکتر بودن، کلی برای آدم پرستیژ می‌آورد. میم را همه دوست داشتند. دکتر، خودش از خانواده‌ی فقیری بود،…Continue reading خشونت انگلیسی خوشگل‌تر از خشونتِ ایرانی است!

دوره‌ی ما از اینها نداشتیم که!

البته، عنوان‌ش هست «برنامه‌ی کودک»، ولی کی گفته که نمی‌شود ما آدم بزرگ‌ها بنشینیم پای تماشای «ململ»؟ آن هم وقتی «خانم گُلی» ایستاده است آنجا و هی مزه می‌ریزد و هی آدم دلش غنچ می‌رود و هی دل‌ش می‌خواهد بچه‌تر بود تا بیشتر با آن خنده‌های یکهویی و چشم‌هایی که شیطنت و شادی ازشان فوران…Continue reading دوره‌ی ما از اینها نداشتیم که!

بیایید بازی کنیم!

دیشب داشتم عکس‌هایم را مرتب می‌کردم: تکراری‌ها را پاک می‌کردم، به درد نخورها را حذف می‌کردم و مشترکات را در پوشه‌های خاص با اسامی مختلف قرار می‌دادم. البته صد سالِ سیاه هم می‌گذشت ما با تمام ادعای دختر تبریزی بودن‌مان، عمراً اقدام می‌کردیم به این عملِ مبارک. آقامون لطف کردند درایوها را مرتب کردند، لذا…Continue reading بیایید بازی کنیم!

نقاشی‌های دیواری

بچه که بودم یکی از سرگرمی‌هایم، ساختنِ تصویر با لکه‌های روی دیوارها یا کاغذها و پارچه‌ها بود. اگر می‌شد، مدادی یا خودکاری دمِ دست بود، شکل را پُررنگ می‌کردم و گاهی کلاً کار دستِ آقای نقاش ساختمان می‌دادم که از اتفاق، فامیل دورمان بود و چقدر ممنون می‌شد از این عادتِ من که گُله گُله،…Continue reading نقاشی‌های دیواری

در بابِ پیاز داغِ طلا و مس

آرامِ عزیز کامنتِ دوستی را در وبلاگ‌ش نمایش داده است که نسبت به «پیاز داغ»ِ فیلم «طلا و مس» اعتراض داشته است. گویا، خود آرام هم (+)، و البته یک سری از دوستان هم معترض بوده‌اند. اما نظر من غیر از این است. درست است که می‌گویند M.S، بیماری طبقه‌ی ثروتمند جامعه است، ولی می‌دانید…Continue reading در بابِ پیاز داغِ طلا و مس