در کنج دنج دلِ تو

وقتی گفت جفتِ دیگری را هم دعوت کرده است تا در شب دل‌انگیزی که با همراهی عطیه و علی، اصلاً آب و رنگی دیگر گرفته بود، با ما باشند، فقط به این اعتبار که آدمی مثلِ او، دوستانی مهربان باید داشته باشد، آرام نشستم. نشستیم. آن‌وقت بیتا و امیرحسین آمدند و گفتیم و خندیدیم و متلک پراندیم و غیبتِ دکترجماعت را کردیم و به محکمه‌اشان کشاندیم و از صدا حرف زدیم و از رادیو جوان و آقایان نوری و شجره و فرزاد حسنی و رشیدپور و مرحوم صفدری حتی و البته استاد احمد [یاد دیدنی‌ها بخیر و جمع بچه‌های هفت سنگ] و کلی فامیل شدیم با هم! این وسط هم البته عطیه و علی را بی‌نصیب نگذاشتیم و صدیقه که زرنگ‌تر بود و خواب آلوده‌تر تا ننشیند نزد لوده‌گانی از جنس ما!

بفرمائید شام بازی کردیم که میزبان اصلاً بلدش نبود و خوردیم و آشامیدیم و ایراد گرفتیم و یواشکی لذت بردیم و به‌به چه‌چهی برپا بود در معده‌های مبارک‌مان که بابا عجب دست‌پختی! ولی عمراً اگر از شش بیشتر داده باشیم! [که فقط سه نمره‌اش بابتِ آن خنک آبی بود که از کوزه‌ی گلی‌تان نوشیدم ]  البته از امیرحسین و بیتا خبر نداریم چون آنها بیشتر ماندند و البته احتمالاً بیشتر خوردند و خوب لزوماً بالای هشت داده‌اند دیگر!

از شوخی که بگذریم، میرای عزیزم … پنج شنبه شب، یکی از بهترین شب‌هایی بود که گذراندم، در کنار تو و خانواده‌ات و البته دوستانِ هنرمند مهربان و خون‌گرمی که بسی موجبات افتخارمان شدند. و البته، هدیه‌ی مهربانت … انتخاب زیبایت، برای روز پرستارمان … پیشاپیش.

ببوسم‌ت؟(+)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* از بین تمام اس.ام.اس‌های تکراری برای تبریک روز پرستار چاکر رفیقی هستم که برایم فرستاده بود:«ای منتظر نظام هماهنگ! ای گردن کج! ای زیر خط فقر! ای مصرف کننده! ای زیادی! ای منتظر پاداش! ای منتظر حقوق عقب افتاده! روزت مبارک!»

خدا کند آن پنجاه تومنی‌های دو سال عقب افتاده‌ی ما را بسُلفند در این سالِ جهاد اقتصادی … حالا کسر مالیات هم کردند، کردند!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.