تصمیم داشتم امروز در مورد موضوع دیگری
بنویسم ولی وقتی دیشب فهمیدم یک آدم ناحسابی رفته است به اسم من در وبلاگِ نگار
کامنت نوشته است و خاطر رفیقی را آزرده است، آمدم بنویسم که «تویی که فکر میکنی
من میشناسمت»! من هیچ نمیشناسمات و آن کامنت مزخرفِ پر از اشکالاتِ املایی و
انشایی را که خواندم کلی به ریش داشته و نداشتهات خندیدم که چه دشمنِ نادانی دارم
که نمیداند «شوکِ الکتریکی» نه و «شوکِ عصبی»! هیچ تصمیمی هم نداشتم که ابداً به
حسابِ آدمیزاد بگذارمت و جوابی به چرندیاتِ توی حسودِ بدذاتِ کثیف بدهم، ولی
وقتی کامنتِ قلابی را در وبلاگِ نگار دیدم و یادم آمد که قبلاً هم مثلاً در وبلاگِ
ویولت شاهد چنین کامنتهایی بودم و البته در همین وبلاگِ من هم با استفاده از اسم
دوستانی مانند کامران نجفزاده و حتی ترانه علیدوستی کامنت نوشتهای و چرند گفتهای
و یادِ آن فحشِ «ترکِ خری» که از زبان یکی از دوستان ترکزبانِ من نوشته بودی افتادم،
ناگزیر شدم اینجا بنویسم که از این به بعد سوسن جعفری در هیچ وبلاگی کامنت
نخواهد نوشت و هیچ مسئولیتی در قبال کامنتهایی که با نام من نوشته میشوند ندارد.
اصول کار این است که معمولاً وقتی کامنت
نامتعارفی از دوستی دیدم، قبل از تأیید کردنِ آن با دوست مذکور مطرح میکنم که آیا
شما این کامنت را نوشتهای؟ [البته استثنا هم داریم. مثل کامنتهایی که «مسیو گلابی» مینوشت و هر چه دلش میخواست توهین میکرد و بعد میگفت من نبودم! باور نکردم چون در فیس بوک هم عین همان مطالب را برایم نوشته بود و این اشتباه بزرگی بود که مرتکب شد!] از معایب بلاگفا این است که آیپی شخص کامنتنویس را
نمایش نمیدهد ولی پرشینبلاگ و سایتها این قابلیت را دارند بنابراین، از دوستانی
که متأسفانه به این مسئله توجه نکردهاند گله دارم. یکی به این خاطر که من هیچوقت
آدرس وبلاگم را در کامنت قید نمیکنم، دو اینکه اگر اگر اگر هم بخواهم به کسی فحش
بدهم، به قولِ جلالسمیعی فحش ادبی میدهم، نه اینکه بروم بنویسم: «نکبت»! آن هم
برای نگار! آن هم برای آن پُست.
ولی بدتر از همه این است که یک عدهی
معدودی از کسانی که مرا حتی از نزدیک دیدهاند، خیلی سریع جبهه گرفتهاند و مرا
شسته و گذاشتهاند کنار و حتی نیامدهاند از خودشان شکی، تردیدی بروز بدهند که آخر
مگر میشود مثلاً سوسنی که از نزدیک دیدهایم و کمی تا حدودی میشناسیماش چنین
کامنتی بنویسد؟!
به هر ترتیب، تویی که خدا بهتر از هر کسی
میشناسندت، یادت باشد حسود هرگز نیاسود و تنفر بیش از هر کسی مثل مرض جذام خودت
را از سیرت و صورت میاندازد. تا هر جایی که تواناییاش را داری مثل سمور بوی بد
از خودت بپراکن! حقیقت این است که طلا که پاک است چه منتش به خاک است.