معجزه‌ای از جنس خودمان!

دست و پایش را بسته‌ام. حالا هر طور هم
که بخواهد عصبانیت‌اش رامقابل این حرف من نشان بدهد، نمی‌تواند حقیقت را کتمان
کند. شاید با من خوشبخت باشد و لذت ببرد از زندگی و این لذت و خوشبختی را با تمام
وجودش ابراز کند، وقت‌هایی که می‌رویم بیرون، گردشی، سینمایی، خریدی به وضوح می‌بینم
که دست و پایش را بسته‌ام. حالا وقتی هوا خنکِ پاییزی و زمستانی باشد، وضعیت‌ام
قابل تحمل‌تر است تا گرم بهاری و تابستانی باشد. گرما امانِ مرا می‌بُرد و نمی‌گذارد
چند ده متری راه برویم و حرف بزنیم و از بودن در کنار هم لذت ببریم. حواس من به زمین
زیر پاهایم است و این حواسِ من به او هم سرایت کرده است و بی‌اینکه بخواهد مرتب می‌گوید
«بپا سوسن، بیا این طرف، مواظب باش!» هر جایی که باشیم، دنبال صندلی، نیمکتی،
برآمدگی پله‌ای، نشیمن‌گاهی هستیم تا بتوانم تجدید قوایی بکنم و به قدم زدن‌های
کوتاه و پُر رنج‌مان ادامه بدهیم.

شوق و شور کودکانه‌اش را می‌بینم که می‌خواهد
اوج بگیرد، برود و کشف کند و من مانع می‌شوم. باید نیم بزرگی از حواس‌اش را،
نیرویش را به من اختصاص بدهد. و من رنج می‌برم. درد می‌کشم. در نهایتِ خوشی و
آرامش و بختی که نیکوست، من از نداشتنِ یک جفت پای سالمی که پا به پای او بدوَم،
قدم بزنم اندوهی سنگین بر قلبم حس می‌کنم. سایه‌ای تیره بر بالای سرنوشت‌م. غربتی
ناگزیر. اینقدر به من نگو گریه نکن سوسن. خوردنِ بغضی که در شرفِ شکفتن است دردآور
است. باز گرداندنِ لشکری را می‌ماند از میانه‌ی کارزاری نابرابر. چرخاندنِ سر اسبی
را می‌ماند از میانه‌ی جهیدن‌اش از روی مانعی، نرده‌ای، تپه‌ای. اما این بغض لعنتی
را هر روز، هر شبی که رنج بر گرده‌هایم سنگین می‌شود را به خاطر چشم‌های تو فرو
خورده‌ام. درد کشیده‌ام و آرزو کرده‌ام یک جفت پا داشته باشم(+). که دست و پای تو
را نبسته باشم روزهای سرخوشی که کودکی‌ات وامی‌داردت بجهی، بدوی و به هر گوشه‌ی
این شهر فرنگ سر بکشی و کشف کنی و لذت ببری.

آره نیل! من هم دنبال معجزه‌ای هستم …
معجزه‌ای از جنس همین بودن‌های ناخوشایندی که لحظه‌هامان، بودها و نبودهامان را
انباشته است. نه فراتر از قدرتِ هستِ‌مان. از همین جنس. کوچک. آشنا.



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.