از رام‌ها

بابک،
برادر امیر دو تا دختر دارد. آخری‌اش همین اردیبهشت امسال به دنیا آمد. «نازنین»
شبیه پسربچه‌ها شر و شیطان بلاست و به طرز وحشتناکی زیبا و باهوش. از آن‌هایی که
از دیوار راست بالا می‌روند آن‌هم نه چهار پنجولی! روی همان یک جفت پاهاش. از وقتی
هم که شش ماهه بوده آنقدر معجون خورانده‌اند به‌اش که [ماشاالله] اندازه‌ی نهنگ
معده دارد و عین فیل قوی است! آنقدر قوی که واقعاً از او می‌ترسم و سعی می‌کنم سر
به سرش نگذارم. بعد از آنهایی است که می‌تواند در آن واحد دوازده ریشتر لرزه وارد
کند و تمام ستون فقرات عالم را بلرزاند.

«طناز»
ولی، آنقدر آرام است که گاهی حتی مادرش یادش می‌رود او را دارد. باید خیلی خوش
شانس باشی که موفق شوی صدای گریه‌اش را بشنوی. یعنی وقتی تماشایش می‌کنی از نجابت
و خانمی‌اش به وجد می‌آیی. حالا گیریم که مثل نازنین زیبا نباشد، ولی همین که تا
نگاه‌اش می‌کنی دهانش به خنده‌ی بی‌صدایی باز می‌شود و تازگی هم دست‌اش را می‌آورد
تا لپ‌ت را بگیرد، تمام کله قندهای عالم توی دلت آب می‌شوند.


حالا
که چی؟ می‌گویم. حدیث خواهر امیر، وقتی می‌خواهد با نازنین بازی کند، عین خودش می‌شود.
یعنی جیغ و داد و غش و ریسه و اینها. هفته‌ی گذشته، کار حدیث با نازنین که تمام
شد، نوبتِ طناز خانم که شد، باید بودید و می‌دیدید که این فسقل بچه چطور عمه‌اش را
رام کرده بود که بی‌صدا برایش شکلک در می‌آورد. نبودید که!

بعد
حالا باور می‌کنید که اینکه می‌گویم امیر با آن آرامش‌اش مرا رام کرده است، حقیقت
دارد؟ این پروانه‌ی ناآرام (+) را؟



/span

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.