«زمان ما دیزلیها که
اول انقلاب بود، کتاب فارسی آموزش و پرورش حکایتی داشت از گلستان سعدی که …
دو
برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی؛ باری توانگر گفت درویش
را که: چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلت
خدمت رهایی یابی که خردمندان گفتهاند: نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین به
خدمت بستن.
به
دست آهن تفته کردن خمیر
به
از دست بر سینه پیش امیر
عمر
گرانمایع درین صرف شد
تا
چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای
شکم خیره به نانی بساز
تا
نکنی پشت به خدمت دو تا
و
حکماً در آن روزگار چیزی ضد سلطان مخلوع در آن یافته بودند و این حکایت را درج
کرده بودند در کتب درسی. سالها میگذرد و آرامآرام همهگان درمییابند که سلطان،
نفت است و بوروکراسب حاصل از نفت! پسبیجا میکند برادر دوم که خدمتِ سلطانِ نفت
نکردی! و اینگونه این حایت از کتب درسی ما حذف میشود! …»
نفحاتِ
نفت/ رضا امیرخانی/ ص. ۲۲۸
نفحاتِ
نفت کتاب تحلیلی خوبی است. اینکه جوانها و دانشجوها بخوانند یا پیرانی چون ما تا
سرشان را به تأسف مدام چپ و راست کنند و هیچ کاری از دستشان برنیاید. مطمئناً
مدیرانِ به قول امیرخانی «سهلتی» هرگز اینگونه کتب و مقالات را تورقی هم نمیکنند
که مگر به رگِ سلولی از بدنِ معظمشان بربخورد و تکانی به خودش بدهد که عمراً. لذا شما که سهلتی نیستید و روزیتان به هیچ
شیر نفتی بسته و وابسته نیست و جوانید و اهل اوف و واأسفا، خوب این کتاب را
بخوانید. چون تحلیلهای تجربی و علمی خوبی دارد. کلی رفرنس میشود برایتان در
مباحث دانشجویی و رو کم کنی.
پس
بخوانید!
پ.ن:
البته آقای امیرخانی که صاحب سبک نگارشاند، باشند ولی من این کلمهی «پخاش» [=پخش
کنندهها] را کجای دلم بگذارم که تعادل معیشتیام به هم نخورد؟ (ص.۱۶۷ انتهای بند
۳)
پ.ن۲:
جناب امیرخانی نامهای را پیوست کردهاند به کتاب در صفحهی ۱۵۱ به تاریخ ۱۳۷۸
برابر با ۲۰۰۰ میلادی. ولی در صفحهی ۱۵۵ برای توجیه کاربرد لغتِ «موبایل» خواننده
را ارجاع میدهند به تاریخ نامه یعنی ۸۰ اش (نقل به مضمون)! هوم؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*داریم
«بیوتن» میخوانیم.
span lang=