اگر عضوی به درد آورد روزگار

یادم بماند دفتر یادداشتی بردارم. برای ثبت نشانه‌ها.

عادت
به نوشتن در دفترهای دویست‌برگی با زایش وبلاگ فراموشم شد. هر روزنگاری و نوشتنی
صادقانه. یادم هست همان اوایل ابتلایم به ام‌اس، دستم به قدری درگیر بود که نمی‌توانستم
بنویسم ولی سرسختانه آنقدر نوشتم تا حالا هم که مدت زمان زیادی است نمی‌نویسم دست‌خطم
همان است که بود. اما در وبلاگ نمی شود بنویسی اینطور. تازه از دلتنگی‌ها و
ناتوانی‌ها و دردها هم که بنویسی سیاه‌لشگرها دست به کیبورد می‌شوند برای صاف
کردنت.

بگذریم.

هفته‌ی
گذشته شروع کردیم به تمرین  راه رفتن. بعد
از تمرین دردی شبیه دردی که در روزهای ابتدایی شروع اسپاسم شدید پاها درگیرش شده
بودم در لگن پای راستم شروع شد. بعد عضله چهار سرش درد گرفت. مانده بودیم که چرا
که امروز صبح قبل از اینکه امیر برود سر کار یادم افتاد که این درد شبیه کدام درد
است. یادم افتاد که برای کاهش درد چه کردیم. آن وقت امیر که مرا آورد اتاق نشیمن
برایش تعریف کردم او هم خاطرش بود. حالا قرار است از سر کار که برگشت روی عضله
چهارسر یک کارهایی صورت بدهیم.



الغرض
که اگر اینها را اینجا می‌نویسم شاید روزی به درد تو هم بخورد. القصه که «نشاید که
نامت نهند آدمی» را سر در سازمان ملل هم نوشتند کسی نفهمید حداقل تو بفهم.

 

  

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.