«… ما تاییدکنندگان همیشهی تاریخ از روز اول محافظهکار مادرزاد نبودیم؛ برداشتند دست انداختند گردنمان و گفتند نظرت را بگو. فکر کردیم خب جواب سوال را بدهیم. گفتیم و از بهشت رانده شدیم. بعدترها که بزرگ شدیم٬ سرفرصت وقتی آتشها خوابید و دودها پاک شد٬ تازه دوزاریمان افتاد که چرا محافظهکاران همیشه محبوبتراند٬ چرا اینقدر لایک میگیرند و روی دوشها حمل میشوند. خام بودیم٬ جوانی کردیم٬ بیایید شطرنجیمان کنید.»
این بند آخر یک نوشتهی موتیفات فرمی است از وبلاگ کنار کارما (+) که آیدا در بلوربلاگش به اشتراک گذاشته بود و بیربط نبود هم به پُست
آخر خودش و نور و کاریزما. اینکه کدام زودتر نوشتهاند را فیدلی نمیگوید. مهم هم نیست؛ امروز اصلاً همهی پستهای به روز شدهای که در ریدر فیدلی خواندم انگشت گذاشته بودند روی حساسترین و بغرنجترین نقطهی خوددرگیر افکار من گویا. رامک هم چیزی نوشته که شاید بارها تلویحاً قاطی نوشتههایم اشاره کرده بودم بهاش. اما آیدا و
پستش(+) این بار، نوری که باید تابانده میشد را تاباند و گفت شیرفهم شدی؟ شدم. دیگر پرسشی و ابهامی نمانده است.
_____________________________
* شریعتی