اساطیرالاولین

امروز بحث که نه، گفتگویی اتفاق افتاد بین من و دوستی در فیسبوک که طوفان دیروز تهران را به سُخره گرفته بود و نوح و معجزات و عذاب الهی را بازیچه‌ی خنده بازار هم‌پالکی‌هایش قرار داده بود. وقتی نوشتم «چه راست گفت پروردگار که چه کسانی آیاتش را به سخره می‌گیرند …» جواب داد که «داستانهای خدا را جهان سومی‌ها باور دارند.» و در نهایت از دانشی در جهان اول گفت که بی‌باور داستان‌های خدا دارند جلوی بلایا را می‌گیرند و یا فرو می‌کِشند و … من ادامه ندادم. اما حرف زیاد داشتم. خیلی رفتم توی فکر. یاد «اساطیر الاولین» افتادم. یادِ مباهات منکران به نبوغ و ثروتشان که البته خدا می‌فرماید پیشینیان شما در علم از شما جلوتر بودند و صد البته اکتشافات این را ثابت می‌کند. اما من می‌توانستم جواب بهتر و دندان‌شکن‌تری در آن لحظه بدهم. فقط کافی بود بگویم «بله! آنها آنقدر علم دارند [اولوالالباب] که داستانهای خدا را باور کنند و فکر کنند چگونه پیش‌بینی کنند تا جلوگیری کنند و اگر نشد خوب از پس عوارضش بر بیایند یا از عوارضش بکاهند. اما جهان سومی تیریپ روشنفکری برَش می‌دارد و می‌گوید داستانِ خدا و خرافات و افیون توده‌ها و تنها به دستاویز و مضحکه می‌پردازد چون علم ندارد. چون شعور ندارد. احمق است.»

همین کافی بود و من آنقدر احساساتی شده بودم که برخلاف روزی‌که با دوست مسیحیِ افراطی‌ام که به حضرت محمد توهین کرد خیلی معقول و با استناد به قرآن جواب دادم، نتوانستم پاسخی بدهم. کاش حرفِ خدا یادم می‌ماند که جایی که لغو و هرزگی بود روی‌گردانم و بگذرم.

کاش دیگر یادم نرود …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.