چون افتد به دستم …

تابستان کِی جایش را داد به پاییز که حالا سومین ماهش هم باشد در حال گذر. عجب اسبی بود/است امسال. هوای ابری؟ ابرهای تیره؟ رعد و برق؟ باران؟ … اگر فردا صبح برف هم باریدن بگیرد برای من فرقی نمی‌کند. کنار پنجره‌ای که نتوانی بایستی، از لای پرده نگاهی به آسمان شب که نکنی، دنیایت، خانه‌ای باشد گرم و امن و در دسترس، با نور ثابت چراغهایی ثابت، ساعتِ روی دیوار روبرو، تلویزیونی که بیننده ثابتِ هیچ برنامه‌اش نیستی، … چه می‌گویم.

چه عجیب خو کرده‌ام به تنهایی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.