باشد! بگذار فقط من عاشق باشم

 

ده سال پیش در همین روز، من داشتم بوته کل سرخ را هرس می‌کردم و تو و علی و درخت زندگی رفته بودید کویر. تیغ گل رفت به پوست گلویم درست روی برآمدگی حنجره و سوراخش بود تا همین چند روز پیش که گوشه ناخنم گیر کرد به‌ش و پوست لبه‌اش ور آمد. زخم شد و بعد، حالا از آن سوراخ ده ساله خبری نیست.

ده سال پیش، سر ظهر بود که به شیدایی در زلف تو آویختم…

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.