روزگار پاسخ او را می‌دهد*

 

دو سال قبل قصد داشتم درباره ژن خوب خانواده آغداشلو بنویسم. اینستاگرام تارا را شخم زده بودم و در زیبایی، سعادت و خوشیشان حل شده بودم. آن چشم‌های روشن، صورت‌های قشنگ و بزرگ‌شدن در یک خانواده اصل و نسب‌دار که رشک‌آور است. همه افراد خانواده توی عکس‌ها برازنده و بی‌نقص بودند. حتی مادربزرگش با ناخن‌های لاک‌زده و دست‌های زیبا. دو سال پیش می‌خواستم بنویسم که ژن خوب یعنی همین. همه چیز واقعی و طبیعی است. ریشه‌ات عمیق است. آنقدر عمیق که در پیچ و تابش خاک را فشرده است. با ریشه‌های کهن‌درختان دیگر درآمیخته و در قحطی‌زده‌ترین سال‌ها هم برگی زرد نمی‌کند. به آب رسیده است. به زلال‌ترین آب‌ها، و پیراسته از آمد و رفت پرندگان مهاجر، بی‌توجه به لانه‌هایی که لابه‌لای شاخه‌های پربارش ساخته شده یا ویران می‌شود. می‌خواستم بنویسم کاش آدم در چنین خانواده‌ای به دنیا بیاید. در خانه‌ای که سرشار از ادب و فرهنگ است. آشناها همه نامی هستند؛ هنرمند و قدرتمند و ثروتمند. غبار سفلگی بر تنت نمی‌نشیند. ژن خوب جز این چه می‌تواند باشد، چه می‌توانست باشد؟ بی‌سر و صدا، یک گوشه‌ای از دنیا در عین نامداری، ساکت و بی‌هیاهو زیستن.

بیشتر از این‌ها می‌خواستم بنویسم. بنویسم که حسودی‌ام شد حتی از تماشای عکس‌های کودکی تارا. از پدر و مادرش. اما امروز صبح از همان اینستاگرام طوفانی وزید و ناگهان درخت و درخت‌های دیگری در همسایگی‌اش را از خاک کند، بلند کرد و با خودش برد. چه خوب که هیچ طوفانی درخت کوچک خاندان مرا نمی‌تواند بجنباند.

 

 

* پرویز کلانتری درباره آیدین آغداشلو گفته بود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.