مُتعجّب نشو از من که چرا گیر تو ام

 

شبانگاه عاشورا بعد از شام، چادر سر کنیم برویم خانه عطیرچی‌ها، چراغ‌ها را خاموش کنند. روضه‌خوان از غارت و اسارت بخواند و من چادر را بکشم روی صورتم آب دهانم را بمالم زیر چشمانم و شانه تکان بدهم. همان‌قدر کودکانه عزادارت باشم حسین…

*مُتعجّب نشو از من که چرا گیر تو ام

شکر چائیى تو حُکم نمک را دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.