2 دیدگاه روی “دل تنگم حصار استخوانم را نمی‌فهمد

  1. منم پونزده دی ماه، مامانم رفت…
    ما رفیق همدیگه بودیم…
    حالا بیست و هشت روزه که رفته…
    دیگه تا ابد زمستونه…
    تا ابد…
    سوسن بانو جانم
    زمستون‌مون دیگه هیچوقت تموم نمیشه
    :((((((((((

  2. از زور دلتنگی نمی‌دونم چه کنم
    یعنی قشنگ حالتو می‌فهمم
    فقط وقتی کسی نیست، می‌تونم با صدای بلند گریه کنم و داد بزنم:
    ای ماااااااااادر
    ای رفییییییییییق
    ای رفیییییییق
    :((((((((((((((

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.