از رسیدن شب و خواب دیدن میترسم. دیشب خواب دیدم در دو دنیای موازیام، اما در یکی سنم کمتر است و از طرفی خودم راوی اتفاقات آن دو سوسنم. در دنیایی دیگر اما محیط بر آن دو. صبح خواب دیدم در خانه پدری هستم. من توی اتاق نشیمنم و سیب؛ دختر خواهرم توی حیاط. ناگهان صدای وحشت مادرم از آشپزخانه آمد. صد البته سیب و داداش کوچیکه زودتر از من رسیده بودند و مادر با صورت و گردنی به شدت کبود و چشمانی گرد شده داشت تعریف میکرد که جنها داشتند از پاهایش میکشیدند. برادر بزرگم هم که آنجا بود گفت فشارش بالا رفته داروهایش را به موقع نمیخورد. و من داشتم آشپزخانه را بررسی میکردم، از سیب پرسیدم شما رسیدید مادر در چه وضعیتی بود؟ گفت دستهایش به در ماشین لباسشویی بود و پاهایش به موازات زمین معلق. گفتم مادر دروغ نمیگوید جن بوده. جالب اینکه در همین حین فکر میکردم مگر در دنیای برزخ جن هم وجود دارد؟ بعد داشتیم مادر را میبردیم حیاط و من تعریف میکردم که یک شب جنها موهای سرم را میکشیدند و مادرم گفت آره آره، و من با خودم فکر کردم مگر مادرم وبلاگ مرا میخواند؟ چون این اتفاق بعد از مادر و شبی که تنها بودم افتاد. صورت مادرم کبود بود، خیلی کبود. میتوانید تصورش را بکنید؟ انگار که گردنش را آنقدر فشار داده بودند که داشت سیاه میشد و چشمان ریزش گرد شده بودند. تا همین الآن که اینها را مینویسم فکر میکنم که ممکن است بعد از مردنمان هم جنها اذیتمان کنند؟
*شاهین پورعلیاکبر